زبان حال فاطمه صغری س
زبان حال فاطمه صغری س
به باد صبا گفت صغرای محزون
سوی کربلا کن گذاری تو همچون
برو پیش بابم حسین گو که صغری
ز هجر تو گردیده بس زار و مجنون
زبان حال فاطمه صغری س
به باد صبا گفت صغرای محزون
سوی کربلا کن گذاری تو همچون
برو پیش بابم حسین گو که صغری
ز هجر تو گردیده بس زار و مجنون
*********نوحۀ حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری پدر جان علیلم
بی کس و زار و خوار و ذلیلم
در مدینه پدر بی کفیلم
اکبرم گو که گردد دلیلم
**********زبان حال حضرت فاطمۀ صغری س
گفت صغری ای صبا در کربلا
رو تو برگو بر شه بی اقربا
دخترت زار و علیل و مضطر است
در مدینه بی کس و بی یاور است
**********زبان حال حضرت رقیه س
سه ساله دختری اندر خرابۀ ویران
ز هجر روی پدر دمبدم بُدی نالان
شبی به خواب پدر را بدید آن محزون
سلام کرد و پس آنگه به دیدۀ گریان
زبان حال حضرت رقیه س
شد رقیه وارد شام خراب
دید بابای عزیزش را به خواب
گفت ای بابا خبر داری ز من
گشتم از درد یتیمی دل کباب
زبان حال حضرت رقیه س
رقیه گفت به زینب که عمه کو پدرم
که بود سایۀ او این زمان چو گل به سرم
تمام درد دلم را به باب خود گفتم
ندانم آه کجا رفت عمه تاج سرم
زبان حال حضرت رقیه س
میکنم یکدم چو آغاز سخن
از رقیه بلبل شیرین دهن
کربلا تا کوفه و شام خراب
بود در فکر پدر آن ممتحن
زبان حال حضرت رقیه س*************
در این ویرانه خاکستر نشینم
خداوندا یتیم و دلغمینم
نمیدانم پدر جان در کجائی
به سروقتم چرا بابا نیائی
زبان حال حضرت سکینه س
بلبلی در کربلا شد چهچه زن
بر سر نعش شه گلگون کفن
گفت بابا خیز و بنگر زینبت
گشته از هجر تو زار و ممتحن
زبان حال حضرت سکینه س ؟؟؟
ای عمّ عزیز مهربانم بنِگر حالت زارم
آبی برسان به لبانم ز عطش زار و فگارم
بین بلبل باغ حسین اصغر مه پیکر نالان
پژمرده چو گلی لب لعلش ز عطش گشته نواخوان