زبان حال حضرت رقیه س
زبان حال حضرت رقیه س
شد رقیه وارد شام خراب
دید بابای عزیزش را به خواب
گفت ای بابا خبر داری ز من
گشتم از درد یتیمی دل کباب
پای من بابا شده پر آبله
بس دویدم در بیابان با شتاب
یک طرف ظلم سنان و حرمله
یک طرف بیمار اندر آفتاب
گو کجا بودی تو ای باب گرام
تا ببینی زینبت در اضطراب
صورتم از ضرب سیلی شد کبود
بازویم شد خسته از ضرب طناب
دیدمت امروز در بزم یزید
زیر چوب خیزران ای جان باب
پس چرا دیر آمدی اندر برم
من شدم از هجر تو بی صبر و تاب
در خرابه ای پدر جان دلغمین
بس نشینم چون یتیمان دلکباب
آمدی ایندم شوی مهمان من
کنج ویران ای شه عالی جناب
کربلا بابا نبودی بنگری
شمر دون می بست ما را با طناب
عمه ام ینب ز غم خونین جگر
در فغان بهر علی اصغر رباب
گو لبت بابا چرا افسرده است
همچو من بودی مگر در آفتاب
رأس تو بابا چرا پر خون شده
ریش خود از خون سر کردی خضاب
ناگهان بیدار گشت آن دلفگار
کرد نظاره ز هر سو بهر باب
آمد و بر دامن زینب نشست
با دلی پر حسرت و هم اضطراب
گفت عمه گو دگر بابم چه شد
بود اکنون در برم چون ماهتاب
بلبل باغ حسین در گلستان
رنگ گل را دید و شد غرق گلاب
هست "رونیزی" سگی بر درگهت
ای گل گلزار باغ بوتراب
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۱/۲۳