بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

 مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب، در مدح مولا امیرالمؤمنین علی ع

 

شد بر نبی از حق خطاب با کافران برگو جواب

خود شاهدت هستم سپس مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب

 

گو با علی سرور توئی شاهد به پیغمبر توئی

هم ساقی کوثر توئی ای قاضیِ یَومُ الحِساب

 

ای ماه رخشان جهان ای سرور آزادگان

از هَل اَتی داری نشان ای حاکمِ فصلُ الخِطاب

 

ای جانشین مصطفی وصف تو من گویم چِها

مداح تو باشد خدا هم روبرو هم در غیاب

 

آیات قرآن با ندا گوید که اندر ماسوا

هستی تو جان مصطفی در عرش و فرشی کامیاب

 

طوبی قد دلجوی تو وَالَّیل تار موی تو

وَالشَّمس جانا روی تو علم نبی هستی تو باب

 

داری تو در راه خدا انگشتر از صدق و صفا

دارای تاج اَینَما گشتی تو ای عالیجناب

 

بر مؤمنان هستی امیر نبود بجز تو دستگیر

دادی طعامت بر اسیر شد سورۀ دَهرَت ثواب

 

قرآن تو را خوانَد به نام گاهی یَدُالله گه کَلام

گه مُؤمن و گاهی امام گاهی نَبَاء گاهی کتاب

 

در وصفت آمد مُرسَلات اَلهکُمُ وَالعادیات

هم طور و هم وَالذّاریات هم فاتحه اُمُّ الکِتاب

 

آدم در آن گرداب غم اندر وَلایَت زد قدم

نام تو گفتا دمبدم گردید فارغ از عِتاب

 

بر نوح بودی رهنما هنگام طوفان بلا

گشتی به کشتی ناخدا هم در ایاب و در ذهاب

 

باشد وجود تو دلیل بر ذات یزدان خلیل

نامت به دل گفتا خلیل شد دعوی او مستجاب

 

موسی به کوه طورِ تو حیران بود از نورِ تو

عیسی بُود مهجورِ تو در مهدِ ذَر هم در شباب

 

ای والی ملک وجود دانای هر غیب و شهود

الیاس و خضر و لوط و هود در خدمتت شد انتخاب

 

ایوب و یعقوب و ذبیح صدیق و اسحق و مسیح

داوود و آن صوت فصیح علم از تو کردند اکتساب

 

صدها سلیمان زمان بر درگهت روز و شبان

با شوق و ذوق و امتنان آیند هر یک با شتاب

 

کِلکِ قضا زد این رقم یاران تو اندر نِعَم

خصم تو گوید دمبدم یا لَیتَنی کُنتُ تُراب

 

در دل چو با صوت جلی می گفت هر دم یا علی

افتاده ام در ساحلی هستم پیاپی در عذاب

 

امر خداوند قدیر گردید نازل در غدیر

باشی تو در عالم امیر بعد از شهِ ختمی مَآب

 

در کعبه شد میلاد تو از نور حق بنیاد تو

هرگز نرفت از یاد تو آن محسن در خون خضاب

 

ای مایۀ عزّ و شرف ای پادشاه لَو کَشَف

ای خفته در خاک نجف شد بارگاهت دُرّ ناب

 

بلبل بیا شو چهچه زن گل آمده طرف چمن

"رونیزیا" برگو که من کلب تواَم ای بوتراب

 

شاها ببین در کربلا گفتا شه گلگون قبا

این طفل زار بی نوا از تشنگی در پیچ و تاب

 

ای کوفیان بی حیا شرمی کنید از مصطفی

آبی دهیدَش از وفا ناگه که تیری چون شهاب

 

آمد گلوی اصغرش شد پاره پاره حنجرش

آن دم چو بیند مادرش طفل صغیرش رفته خواب

 

گوید عزیزم اصغرم ای نور چشمان ترم

یکدم بخواب اندر برم ای نوگل در خون خضاب

 

"رونیزیا" با شور و شین بر سر زنان گو یا حسین

ای پادشاه عالمین شد کشته اصغر بهر آب

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی