بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

حضرت رقیه سلام الله علیها، هر لحظه گریانم ********************

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۳۵ ب.ظ

حضرت رقیه سلام الله علیها، هر لحظه گریانم

 

گفتا رقیه عمه جان من زار و نالانم، هر لحظه گریانم

چون بلبلی کنج قفس سر در گریبانم، هر لحظه گریانم

 

از فرقت روی پدر تا کی بنالم من، بشکسته بالم من

یا رب چه سازم روز و شب منزل به ویرانم، هر لحظه گریانم

 

ای عمۀ غم پرورم برگو چه شد بابم، بی طاقت و تابم

تا کی نشینم در ره سلطان عطشانم، هر لحظه گریانم

 

گفتی که رفته در سفر با حالت خسته، کن گریه آهسته

برگو که کی آید بَرَم باب یتیمانم، هر لحظه گریانم

 

در این خرابه عمه جان من بی پرستارم، دلخون و افگارم

ای کاش بودی در بَرَم سقای طفلانم، هر لحظه گریانم

 

در انتظار اکبرم تا کی نشینم من، او را ببینم من

از بهر قاسم دمبدم در آه و افغانم، هر لحظه گریانم

 

عمه چرا در این خرابه چون اسیرم من، باید بمیرم من

از هجر اصغر روز و شب چون عود سوزانم، هر لحظه گریانم

 

ناگه که راس شاه دین آمد به دیدارش، با چشم خونبارش

اندر بغل بگرفت و گفت ای تازه مهمانم، هر لحظه گریانم

 

بابا کجا بودی که اینک آمدی با سر، بر دیدن دختر

جانا نبودی تا ببینی در بیابانم، هر لحظه گریانم

 

پایم شده پر آبله از بس دویدم من، راهی ندیدم من

پای پیاده روی خاران مغیلانم، هر لحظه گریانم

 

بابا خجالت می کشم فرشی ندارم من، بیمار و زارم من

جایت دهم روی سرم با هر دو چشمانم، هر لحظه گریانم

 

دیگر ندارم طاقت هجر تو ای بابا، ای نوگل زهرا

اینک مرا با خود ببر ای سرو بستانم، هر لحظه گریانم

 

گویم برایت درد دل از گردش افلاک، بالین من شد خاک

از کربلا تا کوفه و شام ای پدر جانم، هر لحظه گریانم

 

بابا نظر کن عابدینت گشته زندانی، چون یوسف ثانی

گرید به حال کودکان یعقوب کنعانم، هر لحظه گریانم

 

ای جان بابا عمه ام زینب پریشان است، در آه و افغان است

هر روز و شب بر سر زند آن ماه تابانم، هر لحظه گریانم

 

در مجلس بزم یزید آن کافر ملعون، شد قلب من پر خون

دیدم تو را بابا به زیر چوب خیزرانم، هر لحظه گریانم

 

زینب بدیدش ناگهان روی زمین افتاد، آن بلبل ناشاد

بر سر زد و گفتا که ای ناکام دورانم، هر لحظه گریانم

 

آخر تو رفتی عمه جان اندر کنار من، ای گل عُذار من

خاموش گشتی چون تو ای شمع شبستانم، هر لحظه گریانم

 

غساله آمد تا بشوید پیکرش از غم، با دیدۀ پر نم

گفتا که این دختر زده آتش به جانانم، هر لحظه گریانم

 

گردیده سر تا پا کبود این جسم چون سیمین، کرده مرا غمگین

این پیکر نازک تر از گل از چه پژمانم، هر لحظه گریانم

 

زینب بگفتا از جفای فرقۀ عدوان، ای خواهر نالان

پای پیاده بس دویده روی خارانم، هر لحظه گریانم

 

اینها همه کعب نی و شلاق و سیلی هست، بینی که نیلی هست

از خولی و شمر و سنان آن نابکارانم، هر لحظه گریانم

 

بلبل ز هجر گل چه شد در خاک غم پنهان، با شورش و افغان

کلثوم گفتا چون کنم ای نور چشمانم، هر لحظه گریانم

 

"رونیزیا" بس کن که زهرا دیده گریان شد، محزون و نالان شد

برگو نهان شد در خرابه دُرّ غلطانم، هر لحظه گریانم

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 


پژمان=پژمرده . افسرده . غمناک . غمنده . غمگین . مغموم .

 ازغم فروپژمرده . اندوهگین . اندوهگن . اندوهناک . بی رونق . دژم

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی