نوحۀ حضرت فاطمه صغری س
*********نوحۀ حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری پدر جان علیلم
بی کس و زار و خوار و ذلیلم
در مدینه پدر بی کفیلم
اکبرم گو که گردد دلیلم
هر چه نامه نوشتم پدرجان
در حضور تو ای شاه خوبان
منتظر تا که یوسف به کنعان
در برم آید از راه احسان
روز و شب در رهت انتظارم
تا رسد قاصد از باب زارم
یا علی اکبر گلعذارم
ترسم آخر ز غم جان سپارم
ناگهان دید مرغی نشسته
سر به زیر پر و بال بسته
گفت ای دختر زار و خسته
فرق اکبر ز ناوک شکسته
آیم از سوی عباس و اکبر
هم سوی اصغر و عون و جعفر
هم سکینه که گردیده مضطر
گشته لیلا ز غم خاک بر سر
کربلا شد بپا گلستانی
رنگ گلها همه ارغوانی
قاسمت گشته در شادمانی
شد کفَت خلعتش در جوانی
زینب از هجر اکبر جگر خون
ام لیلا شده همچو مجنون
شد جدا دست عباس محزون
آسمان از غمش گشته گلگون
خوهرانت همه دربدر شد
عابدین بی کس و خون جگر شد
زینب بی نوا بی پسر شد
تیر در حلق اصغر سه پر شد
آب بستند بر روی طفلان
جن و انس و ملک شد در افغان
گشته "رونیزی" از غم نواخوان
بهر طفلان شاه شهیدان
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۱/۲۴