یا مولانا یا اباصالح المهدی عج *********************
یا مولانا یا اباصالح المهدی عج
ایدوست نظر کن که چه ها بر سر من رفت
بلبل ز گلستان و ز بستان و چمن رفت
دست من و دامان تو ای سرو خرامان
از گلشن ما سنبل و نسرین و سمن رفت
یا مولانا یا اباصالح المهدی عج
ایدوست نظر کن که چه ها بر سر من رفت
بلبل ز گلستان و ز بستان و چمن رفت
دست من و دامان تو ای سرو خرامان
از گلشن ما سنبل و نسرین و سمن رفت
دلگویه های شاعر با ابانا اباصالح المهدی عج
در بیابان فنا حیران و سرگردان منم
همچو مجنون روز و شب در ورطۀ طوفان منم
از فراق دوست چون بیمار در افغان منم
گر بگیری دستم ای شه چون گل خندان منم
ور نگیری عقلم از سر رفته بی سامان منم
میلاد مولانا صاحب الامر عج
نیمۀ شعبان جهان گردید یکسر گلستان
چهچه زن بلبل که آمد گل بطرف بوستان
کبک اندر کوه و آهو دشت و تیهو در دمن
طوطی و طاووس و هدهد آمده شکّرفشان
یا ابانا یا اباصالح المهدی عجل علی ظهورک
ای ولی اعظم حق حجت اثنی عشر
شو برون از پردۀ غیبت به حال ما نگر
جملگی هستیم زار و مضطر و خونین جگر
تا نیائی در جهان قرآن نگردد با ثمر
دشمنان دین دمادم گشته بر دین حمله ور
میلاد ابانا صاحب العصر عج
مظهر الطاف حق در ماه شعبان آمده
بلبل باغ حقیقت سوی بستان آمده
مژده ای یاران که یوسف رو به کنعان آمده
حامی دین مجری احکام قرآن آمده
صاحب تیغ دوسر با امر یزدان آمده
میلاد ابانا صاحب الامر والعصر والزمان عج
از چیست تو ای دوست که از دیده نهانی
بر دیدۀ دلها چو شب و روز عیانی
ای مظهر الطاف خدا بهر معانی
افسوس ندانم به کجا یا چه مکانی
بنمای رخ مَهوَشَت ای یوسف ثانی
السلام علیک یا ابانا یا صاحب الامر عج **************** تضمین به غزل حافظ
دل دیوانۀ من واله و حیران تو باد
هر کجا میگذرم روضۀ رضوان تو باد
عالم مُلک و مَلَک بندۀ فرمان تو باد
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصۀ میدان تو باد
آدینه و ظهور ، یا اباصالح عج
آدینه بوَد روز تو ای مهدی موعود
شو جلوه گر ای نور خدا شاهد مشهود
در محفل ما رخ بنما ای مه تابان
ریزم به قدوم تو سر و عنبر و هم عود
یا صاحب الامر عجل لنا ظهورک *********
بگذار تا بنالم در ناله ام اثر هست
معشوق را تو برگو عاشق به پشت در هست
در نیمه شب بنالم تا یارم از ره لطف
گوید بیا و بنگر شام تو را سحر هست
یا " اَبانا " یا اباصالح المهدی عج
دیدن روی تو ایدوست مرا امید است
لب جوئی بنشینم که درخت بید است
سایۀ بید و لب جوی و حضور تو چنان
روح در کالبدم همچو گل ناهید است