بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

میلاد صاحب الامر حجت الله علی خلقه عج ************************

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

میلاد صاحب الامر حجت الله علی خلقه عج

 

غم مخور جانا که ایندم بلبل دستان رسید

یار هر بی غمگساری جان بی جانان رسید

مظهر الطاف حق آن حجت یزدان رسید

الله الله مژده ایدل نیمۀ شعبان رسید

سبط احمد پور حیدر صاحب دوران رسید

 

آن که باشد صاحب تاج و نگین افسری

آن که در دستش بود آن ذوالفقار حیدری

آن که دارد در جهان مانند زهرا مادری

حجت ثانی عشر یعنی که پور عسکری

جانب باریتعالی این مه تابان رسید

 

ساکنان عالم لاهوت در مدح و ثنا

دمبدم گویند بر ناسوتیان صد مرحبا

اینک آمد تا جهان سازد ز قید غم رها

چون پناه بی پناهان نور چشم مرتضی

دست حق الطاف حق آن حامی قرآن رسید

 

چهچه زن بلبل که در گلزار گل شد جلوه گر

سوسن و سرو و صنوبر جملگی بشکفته پر

قمری و درّاج و تیهو نغمه ها دارد به سر

مطربا برگیر دف ساقی بریز آن جام ذر

مژده بر یعقوب گویم یوسف از کنعان رسید

 

ساقیا می ده بنوشم گشته هنگام طرب

زان می صافی که باشد بهتر از طعم رطب

تا بگویم شمه ای از خسرو عالی نسب

آن که باشد یادگار پادشاه تشنه لب

نرگسی از بطن نرجس چون گل خندان رسید

 

طوطی و طاووس و هدهد جمله در دشت مغان

سرو و کاج و لاله و شمشاد و عود و ارغوان

ساکنان عالم ناسوت گویند این زمان

دوستان را روزگار غم سر آمد در جهان

بر بنی یعقوب ایندم موسی عمران رسید

 

آدم و نوح و خلیل و هم سلیمان زمان

بر سر کوی تو می باشند همچون بندگان

ای ولی عصر ای شاهنشه کون و مکان

لطف فرما و قدم نِه یک دمی در بوستان

تا بگویم روز و شب یاران مرا جانان رسید

 

مضمحل گردید باطل در شئون خاص و عام

ذوالفقار حیدری اینک برون شد از نیام

صوفیان و بابیان برگو که بدعت شد تمام

ای صبا برگو ز من بر مؤمنان نیک نام

داروی دلها برای درد بی درمان رسید

 

عاقلان را نی تفکر جاهلان را نی ادب

گوئیا سرمست گردیدند از آب عنب

هر یکی راهی برای خویش کرده منتخب

دوستانت جمله می باشند در رنج و تعب

ز انتظار مقدمت جانا به لبها جان رسید

 

گر نیائی ای گل گلزار زهرای بتول

عالم اسلام از هجر تو می گردد ملول

از کرم فرما تو شاها دعوت ما را قبول

هست "رونیزی" به درگاه تو چون کلبی عقول

شو برون از پرده بنگر عمر ما پایان رسید

 

گویم ایندم از حسین آن خسرو بی غمگسار

گشت اندر کربلا در دست دشمن چون دچار

گفت با عباس کِای جان برادر رُو بیار

قطرۀ آبی برای کودکان بیقرار

جملگی را از عطش بنگر به لبها جان رسید

 

در جواب شاه دین گفتا که دربانت منم

شامل الطاف و بذل و جود و احسانت منم

در منای کربلا امروز قربانت منم

هر چه فرمائی به جان تسلیم فرمانت منم

میروم میدان که اینک وعدۀ جانان رسید

 

هی به مرکب زد چنان شیر ژیان آن نامدار

سوی معراج شهادت گشت آن دم رهسپار

نالۀ الله و اکبر برکشید آن شهریار

گفت جوی خون روان سازم به دشت و کارزار

ترس بین لشکر اعدا چنان طوفان رسید

 

مشک بر دوش و سپر بر کتف و شمشیرش به دست

شد سوار و همچو برق آمد لب دریا نشست

مشک را پر کرد و لب را تر نکرد از جای جست

رو به سوی خیمه آمد قلب "رونیزی" شکست

ناگهان گفتا برادر نوبت احسان رسید

 

شه چنان باز شکاری بر سر صیدش رسید

دید عباسش فتاده گشت لرزان همچو بید

گفت ای جان برادر گشتم از خود نا امید

زانویم کم قوه قلبم موج خون پشتم خمید

وامصیبت با که گویم قدرتم پایان رسید

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی