بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا مولانا و یا ابانا صاحب الامر والعصر و الزمان عج

 

خسروا کمتر غلامت در دو عالم شاه هست

پرتوی از نور رویت صد فزون از ماه هست

آدم و نوح و خلیلت بندۀ درگاه هست

خادم و دربان کویت چون کلیم الله هست

من چه گویم کیستی مدّاح تو الله هست

 

عیسی مریم ز الطاف تو شد شیرین زبان

گفت من پیغمبرم ورنه کجا بودش توان

یوسف و یعقوب و ایوب و سلیمان جهان

یونس و ادریس و خضر و ارمیا و صالحان

جملگی در پیشگاهت چون گدای راه هست

 

ساکنان عالم لاهوت یکسر در طرب

آب حیوان از لب لعلت چکیده بر رطب

غیبت طولانیت افتاده در بعضی عجب

منکرانت در جهان باشند حمال الحطب

دشمنانت هر چه باشد همچو پرّ کاه هست

 

زهره و خورشید و صدها کهکشان با مشتری

منفعل باشند از روی تو چون نیک اختری

ای که بر جبریل و میکائیل داری رهبری

زیر این چرخ کبود و گنبد نیلوفری

آن تو هستی کز تمام عالمت آگاه هست

 

عالم امکان ز دیدار تو دارد انتظار

تا بیائی و شوی بر بی پناهان غمگسار

سبط احمد نوگل حیدر شه دُلدُل سوار

جز تو نبود هیچ کس ای خسرو با اقتدار

شو برون بنگر که قرآن در فغان و آه هست

 

باغبانا کن نظر گلزار یکسر شد خزان

طوطی و طاووس و هدهد جملگی بی خانمان

گر بیائی عالم امکان شود چون گلستان

ور نیائی عالم ناسوت یکسر در فغان

بین که فرزندان قرآن سر به سر گمراه هست

 

جعد گیسوی تو والیل است و رویت والضحی

تاج کرّمنا به سر داری نشان از اَینَما

ای ولی مطلق حق سبط پاک مصطفی

نوگل بستان زهرا نور چشم مرتضی

چشم عالم هر زمان بهر تو اندر راه هست

 

ای گل باغ امامت هادی اثنی عشر

وی مه برج نبوت لحظه ای بر ما نگر

مرد و زن مخلوط می باشند از دخت و پسر

در خیابان و بیابان هر یکی با صد خطر

نی به فکر عصمت و نی عفت و نی جاه هست

 

چهچه زن بلبل که اینک گل رسد در بوستان

طوطی شکر شکن شد خارج از هندوستان

قمریان اندر غزلخوانی برای دوستان

الله الله مژده یاران فصل گلها شد عیان

صندل و عود و صنوبر با عسل همراه هست

 

لطف تو اندر جهان مانند باران رحمت است

لیک این رحمت برای خارها بس نقمت است

در گلستان خار و خاشاکش زدودن همت است

چهچۀ بلبل به شاخ گل دمادم نعمت است

صاحب بستان به باغ خویشتن آگاه هست

 

صاحب بستان توئی گلشن توئی بلبل توئی

چهچه زن در گلشن حق سوسن و سنبل توئی

همچو فرقان در میان فرقها در پل، توئی

وارث تیغ دو سر هم راکب دُلدُل توئی

گر چه اندر دولتت بهر خسان اکراه هست

 

آسمان نیلگون از لطف تو بر پا بود

سنگ اندر رکن کعبه از تو پابرجا بود

حاجیان هر لحظه با لبیک چون گویا بود

این جواب آن ندای باب تو آنجا بود

زمزم و سعی و صفا با موکبت همراه هست

 

در منا و مشعر و در بیت حق مولا توئی

حِجر ابراهیم و اسماعیل را احیا توئی

در طواف کعبۀ حق قصد هر مبنا توئی

من ندانم در کجائی لیک در هر جا توئی

لطف کن کلب درت "رونیزی" اندر چاه هست

 

یادم آمد ذوالجناح خسرو لب تشنگان

شیهه زن آمد به سوی خیمه گه با صد فغان

ناگهان آمد صدای او چو بر گوش زنان

جمله بیرون از سرادق شد ولی با الامان

هر یکی واوَیلَتا گویان و وا اُمّاه هست

 

آن زمان آمد سکینه گفت کِی اسب پدر

باب من هنگام رفتن تشنه بود و خون جگر

آب آشامید آیا گو به من ای نیک فر

یا ز تاب تشنگی گردید در خون غوطه ور

رُو ببینم در کجا افتاده اندر راه هست

 

ذوالجناحش از جلو زنها عقب بر سر زنان

لطمه بر صورت دمادم مو کنان مویه کنان

وا مصیبت من چه گویم از شه آزادگان

در میان قتلگه افتاده اندر خون تپان

خاک بر سر کن تو "رونیزی" که قتل شاه هست

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

  

پل: منظور پل صراط است

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی