بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ********** مخمس به غزل حافظ

 

دوش رفتم سوی میخانه یکی گفت مرو

گفتمش تشنۀ دلسوخته ام گفت برو

رفتم و زد ز وفا بر دل سنگم پرتو

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو

 

چون کنم با که بگویم که دلارام رمید

دل من در پی او همچو غزالان بدوید

از فراقش شده چشمان من از درد سفید

گفتم ای بخت نجنبیدی و خورشید دمید

گفت با اینهمه از سابقه نومید مشو

 

این جهان بحر عمیقی است ولیکن هشدار

دمبدم غرق کند هر که نباشد بیدار

این چه شوری است که بر ما کند این بی مقدار

تکیه بر اختر شبگرد مکن کین عیار

تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو

 

یک نظر کن تو به خود تا که شوی به ز فلک

ورنه در لحظۀ آخر تو میفتی به هَلَک

سعی کن در عملت تا نشوی همچو سَمَک

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک

از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو

 

هر که دارد هوس دادن جان در تک و پوست

خرم و خوش بود آن کشته شدن دَه چو نکوست

ما خریدار نباشیم جهان چون همه اوست

آسمان گو مفروش کین عظمت بر درِ دوست

خرمن مه به جوی خوشۀ پروین به دو جو

 

گویمت پند اگر پیش منت باشد هوش

تا توانی به جهان کبر به مردم مفروش

صد هزاران چو خور و به ز پری گشت خموش

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبی گذرانست نصیحت بشنو

 

روی نیکوی تو در معرکه جولان زده حسن

سرو بالای تو در باغ و گلستان زده حسن

این کمالات و صفاتت به جهان بر زده حسن

چشم بد دور ز خال تو که در عرصۀ حسن

بیدقی راند که بُرد از مه و خورشید گرو

 

هر که در پیش رُخت تخم وفا سبز نکرد

هر که در بارگهت تخم حیا سبز نکرد

هر که جان در قدمت تخم فدا سبز نکرد

هر که در مزرع دل تخم صفا سبز نکرد

زرد روئی کشد از حاصل خود گاه درو

 

آدم و جن و جمادات و نباتات و وحوش

همه در فتنۀ ایام چو بحر آمده جوش

گر تو خواهی بشوی رسته بکن سعی و بکوش

اندر این دایره می باش چو دف حلقه بگوش

وَر قضائی خوری از دایرۀ خویش مرو

 

هاتف از غیب چنین گفت و نصیحت آموخت

جامه از بهر تو استاد ازل نیکو دوخت

گفت "رونیزی" از آن شعله که نوری افروخت

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقۀ پشمینه بینداز و برو

 

هر چه خواهم دلم از قید غم آزاد کنم

لب جوئی بنشینم همه را یاد کنم

وامصیبت که اگر یاد ز بغداد کنم

از غم موسی جعفر همه فریاد کنم

چارده سال به زندان ستم آن مه نو

 

لیک در کربُبلا عابد بیمار و علیل

تن تبدار و غُل و جامعه بودش چو دلیل

گفت با زینب محزون که منم پور خلیل

مصلحت هست یقین جانب خلّاق جلیل

که منِ غمزده باشم چو غلامان به گرو

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی