یا اباصالح عج مددی ******************
یا اباصالح عج مددی
شبانه روز به امید وصل بنشینم
که بلکه سایۀ لطفت رسد به بالینم
امیدوار چنانم که در مزارع عمر
ز وصل خرمن حسن تو خوشه برچینم
توئی که عالم امکان به پایداری تو
بپا بود که فدای تو جان شیرینم
بیا بیا که ز هجر تو سوختم ایدل
کرم نما و نظر کن به حال مسکینم
اگر ز دوری تو جان دهم روا باشد
چرا که مضطر و محزون و زار و غمگینم
خوش آن دمی که ز لطف تو ای یگانه امید
به باغ آیم و سرو قد تو را بینم
بکن معامله جانا به خاکپای شریفت
سرم نثار قدومت که هست آئینم
هزار حیف که نشناختم تو را ای دوست
که بوده است همین آرزوی دیرینم
ولی تو بحر سخائی و باب جود و کرم
نظر کنی تو به هر کس ز لطف خوبینم
هوای دیدن روی تو هست بر سر من
بگو چه چاره کنم چاره ای نمی بینم
مگر ز هجر بمیرم که وقت مردن من
دمی به پیش من آئی رخ تو را بینم
ببین که گلشن عمرم خزان شده از غم
به انتظار گل و لاله و ریاحینم
بده تو ساقیِ دلسوز یک دو ساغر می
که تا بنوشم و در بزم یار بنشینم
حکایتی کنم از حسن روی دلدارم
که عالمی کند از این لطیفه تحسینم
شها توئی که جهان جمله در پناه تو هست
ز شرق و غرب و شمال و جنوب و قطبینم
خلیل و نوح و سلیمان و موسی و عیسی
شعیب و یوسف و یعقوب زار و غمگینم
بسی چو خضر و چو الیاس و هود و هم یونس
ذبیح و صالح و ایوب صبر پیشینم
تمام بر در لطف تو ریزه خوارانند
ز جن و انس و وحوش و طیور و قدسینم
هزار حاتم و نوشیروان و قیصرِ روم
به درگهت چو غلامان بسته زرّینم
بجز تو نیست کسی در تمام کون و مکان
بود عقیدۀ من عقل کرده تلقینم
توئی خلیفه توئی حجت و توئی برحق
بیا بیا و بگو من ز نسل یاسینم
ببین که منکر و معروف جابجا شده اند
به خلق حکم خدا گشته عار و ننگینم
تمام خلق نگر کارهای لهو و لعب
به خود گرفته بسی رنگهای رنگینم
علاج نیست بجز آن که تیغ را ز نیام
برون کنی و کشی جمله قوم بی دینم
بیا بیا تو ببین شیعیان به قصد غمند
به انتظار تو دائم مساء و صبحینم
به ذوالفقار دو سر دوستان رهان از غم
بگو که مجری قرآن و حاکم دینم
بگو منم ز نژاد خلیل و زادۀ زهرا
منم که نسل ز کفار جمله برچینم
منم که داده خداوند وعدۀ نصرت
بود که عالم امکان کنند تمکینم
ز عرش و فرش و ز لوح و ز کرسی و ز قلم
تمام در کف من هست جمله میبینم
منم که حق به سرم تاج اَینما بنهاد
منم که وارث طه و طور و والتّینم
منم که ریشه کن کفر و شرک میباشم
منم که فاطمه را درد دل چو تسکینم
منم که دادرس جمله بی کسان هستم
برای دادگری حق نموده تعیینم
منم که جد غریبم به دشت کرببلا
برهنه ماند در آن سرزمین خونینم
شها ز لطف نظر کن که گفت "رونیزی"
چو کلب بر سر کویت مدام بنشینم
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۲/۲۸