بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا باصالح المهدی عج علی ظهورک **********************

يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ

یا باصالح المهدی عج علی ظهورک

 

دیوانه شدم ای دوست با سلسلۀ مویت

بر گردن من افکن کایَم به سر کویت

گر تیر بلا بارد زان نرگس جادویت

بالله که خریدارم شاید شنوم بویت

تا کی بنشینم من بینم رخ نیکویت

 

از دیدۀ ما ای گل برگو ز چه پنهانی

راز دل هر کس را ناگفته تو میدانی

برتر ز مَلَک هستی در صورت انسانی

ای دلبر مه پیکر عالم همه را جانی

ای کعبۀ اهل دل محراب دو ابرویت

 

من مهر تو را در دل چون شیرۀ جان دارم

من یاد تو را جانا روزان و شبان دارم

امید به الطافت در دادن جان دارم

گر بر سر من آئی منت به جهان دارم

آن لحظه که میبینم سرو قد ابرویت

 

ای باد صبا یکدم رو نزد سلیمانم

برگو ز فراغ تو آمد به تنم جانم

گردیده خزان از غم سرو و گل و ریحانم

وز آب لب لعلت خواهم که به بستانم

یک قطره دمی جانا از آن می خوشبویت

 

در عالم امکانی سرلوحۀ هر دفتر

یعنی که تو می باشی آن دلبر مه پیکر

کز روی تو شد روشن از مغرب و هم خاور

سردار و سپهداری جز تو نبود دیگر

بر کلبۀ احزانم افکن تو دمی بویت

 

مبهوتم و حیرانم ای بلبل دستانم

یک لحظه نظر افکن ای شمع شبستانم

تاریک شده دیگر این چاه زنخدانم

حسنت بنما بر من ای یوسف کنعانم

یا خاک کف پایت یا مشعلۀ رویت

 

دربان درت ای شه صدها چو سلیمان است

از درگه روی تو خورشید نمایان است

حسن تو فزونتر از صد یوسف کنعان است

بیچاره منم کز غم کارم همه افغان است

آیا که شود روزی آیم به سر کویت

 

تعریف جمال تو کس را نبود قدرت

حسن تو در این عالم یکتا بود و ندرت

گردیده وجود تو ای شه به جهان عبرت

نقاش ازل کرده نقاشی این صورت

والشمس بود رویت والیل بود مویت

 

صد آدم و نوح و لوط یعقوب و شعیب و هود

یحیی و انوش و سام از لطف تو شد موجود

گر تو نبُدی ای دوست موسی به کجا می بود

طاعات بنی آدم بی مهر تو نبود سود

باران بلا بارد بر دشمن بدگویت

 

از هجر تو ای مَهرو بلبل به نواخوانی

وز دوری تو قمری باشد به غزلخوانی

طوطی به قفس دارد امید به احسانی

طاووس همی گوید جان همه را جانی

ای کاش بُدی دستم بر طرۀ گیسویت

 

ای زینت هر مجلس وی مونس هر محفل

منزل شده ویرانه ویرانه شده منزل

هر کس که بود ظالم مشهور شده عادل

مجنون پدر و مادر گردیده پسر عاقل

از پرده برون آی و بنما رخ نیکویت

 

ای وارث پیغمبر ای پور غضنفر فر

ای نور دل زهرا ای شاه مَلَک لشکر

از بهر خدا ای دوست بر حالت ما بنگر

منکر شده معروف و معروف شده منکر

شمشیر کجت باید با قدرت و نیرویت

 

من منتظرم ای شه آئی و روان بخشی

این کالبد خاکی از لطف تو جان بخشی

از بهر وفا ما را در هر دو جهان بخشی

وز لعل لبت جانا آب حَیَوان بخشی

وانگه ز لحد خیزم آیم قدمی سویت

 

از هجر رخت ای شه مجنونم و آواره

امید بود بینم سیمای تو یکباره

این رشتۀ امیدم ای دوست مکن پاره

گردیده ثنا خوانت "رونیزی" بیچاره

خواهم که ببویم من آن نافۀ آهویت

 

گویم که شه خوبان در کرببلا چون شد

بالین علی اکبر آمد دل او خون شد

فرمود که ای جانا لیلای تو محزون شد

زینب ز فراق تو بنگر که چو مجنون شد

برگو چه کنم بابا بعد از تو و عمویت

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی