بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

اربعین حسینی **********************

يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۰۲ ب.ظ

اربعین حسینی


اربعین آمد دوباره زینب غم مبتلا

با دو صد رنج و بلا شد وارد کرببلا

بر سر قبر حسین آمد به صد شور و نوا

گفت ای جان عزیزم ای شه بی اقربا

آمدم از شام ویران خیز ای گلگون قبا

 

تا بگویم از برایت محنت و رنج سفر

کوفه رفتم شام رفتم ای گل افسرده پر

مجلس ابن زیاد آن نانجیب بد گهر

روبرو گردید با من بس شماتت کرد سر

وامصیبت چون خزیران بر لبت شد آشنا

 

کاش آندم کور بودم تا نبینم این چنین

راس تو در طشت زر اندر میان مشرکین

من چه گویم حالت آن روز زین العابدین

با تن تب دار و حال زار و هم زنجیر کین

کافران بر کرسی زر عابدین روی دو پا

 

در همان شب شد رقیه از فراقت در فغان

آن قدر نالید تا دیدت به خواب آن ناتوان

چون که شد بیدار دادندش سرِ تو ارمغان

جان سپرد اندر خرابه آن گل باغ جنان

کرد ما را داغدار و دل کباب و بی نوا

 

بود در آن شب خرابه همچو یک غمخانه ای

از فراق بلبلی کو را نبودی لانه ای

سرزمین شام منزل بهر هر بیگانه ای

جز خرابه بهر این بلبل نَبُد کاشانه ای

رنگ طفلان جملگی گردید همچون کهربا

 

در همان کنج خرابه کردمش از غم نهان

تا کند ویرانه کاخ ظلم را در هر زمان

هر که آید رو به شامِ غم قرین از دوستان

دمبدم نفرین نماید بر یزید و پیروان

گوید این ظلم و ستم بر طفل کی بودی روا

 

الغرض اهل و عیال خسرو گلگون کفن

بعد چندی جملگی گشتند عازم در وطن

بهر استقبال آنها اهل یثرب مرد و زن

با صدای واحسینا بر سر و بر سینه زن

هر یکی میگفت واویلا حسینم در کجا

 

بر سر قبر پیمبر زینب آمد با سلام

گفت یا جدّا من از بهر تو آوردم پیام

از حسین و از علمدار آن شهید تشنه کام

از علی اکبر و آن قاسم نادیده کام

راس هر یک همچو مه شد جلوه گر بر نیزه ها

 

عابدینت با تن تب دار و زنجیر گران

همسفر گردید او با خولی و شمر و سنان

دست بسته روی اشتر بود همچون بندگان

از سفر آوردم اینک از برایت ارمغان

پاره پاره جامه ای با کودکان بی نوا

 

دخترانت سر به سر همچون اسیر زنگبار

بی کس و بی یاور و بی خانمان و غمگسار

روز و شب بودیم اندر چنگ این مردم دچار

بالاخص بازار شام و مردمان نابکار

ظلمها کردند بر ما آن گروه بی حیا

 

شد مدینه یکسره در شیون و آه و فغان

در عزای خسرو لب تشنگان در آن زمان

ناگهان آمد دو کودک در بر زینب چنان

گفت عمه گو چه شد بابای ما با همرهان

زینبش در بر گرفت و گفت آن غم مبتلا

 

عمه جان باب شما در کربلا منزل گرفت

در کنار علقمه منزل به زیر گل گرفت

دست خود در راه حق داد و ز حق او دل گرفت

عالم بالا برایش روز و شب محفل گرفت

کاش "رونیزی" تو بودی تا کنی جانت فدا

 

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی