زبان حال اما کاظم ع ****************
زبان حال اما کاظم ع
بنال ای دل که شد موسی ابن جعفر
شهید از ظلم هارون ستمگر
رطب در زهر آلود و فرستاد
که نوش جان کند سبط پیمبر
بگفتا موسیِ جعفر الهی
ندارم من در این زندان پناهی
خورم زهر و سپارم جان خود را
به راه دین خود خواهی نخواهی
بگو معصومه تا آید برِ من
بگرید در عزایم دختر من
نمیداند در اینجا من غریبم
نمیباشد کسی غم پرور من
خداوندا گرفتارم به زندان
ندارم چاره ای ای حی سبحان
روم اندر مدینه با دلی زار
ببینم اهل بیتم را پریشان
کجائی ای رضا ای نور چشمان
ببینی باب خود در راه زندان
بیا بلبل که هنگام وداع است
ببینم روی تو ای ماه تابان
به کنج غم غریب و خوار و زارم
بجز زنجیر و کین همدم ندارم
شده نیلی ز سیلی صورت من
زبان حال با پروردگارم
نمی نالم ز زنجیر و ز زندان
نمیگویم که پا در قید عدوان
ولی گریان شوم بهر حسینم
که اندر کربلا او بود عطشان
در آن دم گفت با زینب که خواهر
برو یک کهنه پیراهن بیاور
بگفتا خواهرش کِای شاه خوبان
شدم آخر ز مرگت خاک بر سر
تو "رونیزی" سگ آل پیمبر
بود این افتخارت روز محشر
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۲/۱۷