زبان حال حضرت فاطمه صغری س
زبان حال حضرت فاطمه صغری س
گفت صغری جان دهم از هجر رویت ای پدر
از فراق دوریت گشتم بسی خونین جگر
این سفر باشد یقینم میشوم من بی پدر
وای بر حال علیلی همچو صغری دربدر
یک سلام از من به عموی علمدارم رسان
گو که از هجر تو هستم روز و شب اندر فغان
چاره ای کو بهر من باشم علیل و ناتوان
تا قیامت سوزم و سازم ز مرگ یاوران
اکبرم بابا نیامد کان مه نیکو لقا
از برای پرسش حال من از راه وفا
چون نمود او وعده تا آرد مرا در کربلا
گوئیا شد کشته اندر سرزمین نینوا
من ز بهر اصغرم هستم چو بلبل چهچه زن
غنچۀ نشکفته گو بابا که میگوید سخن
یا که از تاب عطش زاری کند آن ممتحن
خورده تیر حرمله اندر گلویش تا دهن
گشته صغری بهر یاران همچو گل فصل خزان
آدم و جن و ملک در شورش و بر سر زنان
زینب و کلثوم و لیلا همچو قمری در فغان
از فراق روی صغری آن علیل ناتوان
با سکینه گفت اکبر چون روی اندر وطن
گو به صغرای علیلم من شدم گلگون کفن
گفت "رونیزی" که ای دخت شه گل پیرهن
کن نظر از مرحمت جانا دمی بر حال من
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۱/۲۴