زبان حال حضرت سکینه س
زبان حال حضرت سکینه س
شد سکینه عازم کوی پدر
همچو بلبل دمبدم میزد به سر
در وداع آخرین آن مستمند
از عقب آمد که شه شد با خبر
گفت ای بابا دمی آهسته باش
تا ببوسم روی تو بار دگر
ذوالجناح شاه از رفتار ماند
شه ستاد و گفت ای جان پدر
مطلب خود را بگو ای دلغمین
رو به پیش زینب خونین جگر
گفت بابا شو پیاده لحظه ای
تا بگویم حرف خود را سر به سر
همچو بلبل چهچه زن شد آن زمان
گفت بابا میروی سوی سفر
بعد از این دارم یقین ای شاه دین
میشوم خوار و یتیم و دربدر
گو چه سازم من به این قوم دغا
مجلس ابن زیاد بد گهر
بوسه زد بر صورت آن مه جبین
گفت ای بابا مخور غم زین سفر
کوفه و شام و خرابه چون رَوی
هر کجا باشد به تو دارم نظر
ناله کم کن آتشم بر دل مزن
چون ببینی بر سر نی جلوه گر
کربلا تا کوفه و شام بلا
رهسپاری تو به پا و من به سر
شه به میدان و سکینه در خیام
شد روان و دمبدم میزد به سر
بار دیگر دید جسم باب خود
در میان قتلگه با چشم تر
گفت کِای باب عزیز تاجدار
خوش بود گر دخترت گیری به بر
میروم بابا اسیری سوی شام
از جفای این گروه بد سیر
گفت "رونیزی" که اطفال حسین
دربدر گردید و ما خونین جگر
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۱/۲۳