زبان حال و مصیبت علی اصغر ع
زبان حال و مصیبت علی اصغر ع
حجت کبرای زهرا بلبل باغ حسین
شد ز تاب تشنگی در کربلا آن نور عین
چون گلی پژمرده و افسرده اندر گلستان
بلبلش در آه و زاری از فراق بوستان
دمبدم میزد به پستان ناخن آن طفل صغیر
تا که نوشَد قطره ای از آب پیکان یا ز تیر
با زبان حال گفتا ای پدر دارم عطش
گاه هستم در تلذّی گه فغان گاهی به غش
مادرش از این مصیبت بود هر دم در فغان
گفت ای پروردگارا اصغرم شد ناتوان
عاقبت جان میدهد این بلبل خوشحال من
من نمیدانم چه سازم خشک شد پستان من
خواب کن ای جان من یک لحطه در این سرزمین
آب نبود ای عزیزم از جفای مشرکین
گفت با زینب که ای دخت علی مرتضی
گو چه سازم اصغرم از تشنگی دارد نوا
گفت زینب در جوابش صبر کن ای خواهرم
از چه میباشد فغان و زاری اهل حرم
در جواب شاه دین گفتا که ای شاه جهان
اصغرم از تشنگی دارد فغان و الامان
گفت خواهر رو بیاور اصغر مه پیکرم
تا ببینم بار دیگر آن گل سیمین برم
زینبش آورد و دادش چون گلی بر دست شاه
شه گرفت و بوسه زد بر آن رخ بهتر ز ماه
دید رنگ اصغرش زرد است همچون زعفران
گفت ای جان پدر دارم خجالت این زمان
روی دست باب زد لبخند یعنی ای پدر
شوق دیدار علی اکبر مرا باشد به سر
گر ندارم دست و پا از بهر جنگ ای دلغمین
لیک ای بابا خریدارم به حلقم تیر کین
شه بیاوردش به میدان گفت با قوم دغا
اصغرم با دست بسته آمده سوی شما
حرمله تیری رها کرد و بیامد تا رسید
بازوی فرزند زهرا حلق اصغر را درید
دید اصغر گشته لرزان همچو مرغی نیمه جان
گفت بابا کن حلالم رفتم از این آشیان
هست "رونیزی" سگ درگاه شاه کربلا
روز و شب نالان ز مرگ اصغر نیکو لقا
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۱/۲۲