بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

زبان حال در مصیبت علی اصغر ع *******************

يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۰۲ ب.ظ

*********************زبان حال در مصیبت علی اصغر ع


گذشتم سوی گلزاری بدیدم جملگی گریان

بنفشه از غم و حسرت دمادم اشک بر دامان

بگفتم بلبلی شاید در اینجا گشته سرگردان

که میبینم چو پر از نرگس و شهلا و هم ریحان

 

تعجب کردم و رفتم جلو تا پرسم از لاله

بدیدم اطلس و سنبل ز غم گشته بسی واله

نمودم رو سوی سوسن که بینم صاحب ناله

که ناگه هاتفی گفتا بزن بر سر به صد افغان

 

در اینجا گلشن زهرا ز بی آبی خزان گشته

گل و بلبل ز هجر هم تمامی در فغان گشته

ولی یک غنچه ای آبش ز پیکان و سنان گشته

زمین و آسمان لرزان ملائک جملگی نالان

 

بیامد کاروانی کرد منزل اندر این صحرا

احاطه کرد اطرافش ز کینه فرقۀ اعدا

نمیدانم چه شد اما امیر کاروان تنها

ز جور قوم بد اختر به خون شد همچو مه پنهان

 

علمدارش دو دستش همچو شاخ ارغوان افتاد

کنار علقمه چون صید اندر خون تپان افتاد

صدای او به گوش خسرو کون و مکان افتاد

بگفتا خواهرا زینب شدم من بی کس و گریان

 

جوان نازنینش اکبر گلگون قبا آمد

اجازه خواست آن شهزاده گویا در نوا آمد

که ای بابا نظر کن اکبر از راه وفا آمد

نباشد زندگی بر من روا ای خسرو خوبان

 

یکی مه پاره آمد در حضور آن شه عالم

بُد او با دیدۀ گریان که من از هجر مینالم

بگفت از مرحمت بنگر یتیم بی پر و بالم

به جای باب میگردم عموجان من تو را قربان

 

چو شد شه بی کس و تنها بیامد جانب زنها

بگفتا خواهرم زینب بیاور آن گل رعنا

علی اصغرم را تا که سیرابش کنم اما

ولی این فرقۀ کافر دهندش آب از پیکان

 

چو بلبل برگ گل از مرحمت بگرفت در منقار

بیامد جانب لشکر بگفت ای فرقۀ کفار

ز تاب تشنگی اصغر شده پژمرده و افگار

دهیدش آب ای لشکر که مه شد از عطش حیران

 

صدا زد ابن سعد بی حیا کِای قوم بد اختر

نشان تیر کین سازید حلق نازک اصغر

بیامد حرمله آن بد گهر با تیر و با شهپر

بدادش آب آن ملعون که شد همچون گل خندان

 

چنان تیر سه پر زد بر گلوی نازک اصغر

به روی دست بابش شد شکفته چون گل احمر

تبسم کرد و گفتا آن زمان با خسرو خاور

که من سیراب گردیدم پدر از تیر و از پیکان

 

چو بلبل دید برگ گل شده غرقاب اندر خون

به سوی گلستان آمد صدا زد زینب محزون

بگیر این غنچۀ گل را که بس افسرده شد اکنون

از این غم گشته "رونیزی" چو قمری روز و شب نالان


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی