توحید و سؤال روح با بدن ******************

 

توحید و سؤال روح با بدن ******************

روح گفتا با بدن کِای گلعُذار

چیستی بی من تو برگو ای نگار

 

گر نباشم با تو برگو کیستی

کن یقین در دار دنیا نیستی

 

جسم گفتا کِای عزیز نازنین

تو چه بی من من چه بی تو هم قرین

 

گر نباشی تو نیَم روی جهان

ور نباشم من تو نی اندر میان

 

امر از تو فعل از من شد پدید

گر نباشم من تو هم نبود سفید

 

روشنائی جلوه اش در ظلمت است

ور نبد ظلمت ورا کی عزت است

 

میکنم تصدیق خود ظلمانیم

لیک در اعمال تو من بانیم

 

احتیاج تو به من باشد بسی

گر نبودم من تو هم نبود کسی

 

گر نباشد دست و پا و دیدگان

کی توان پیمود راه گلرخان

 

گفت در پاسخ که ای جسم عزیز

خوب و بد را میدهی از من تمیز

 

جای من در عالم هستی بود

مرکز تو عالم پستی بود

 

گر نبودم با تو در دار فنا

میشدی حیوان بی شرم و حیا

 

یا نباشم همرهت شبهای تار

کی به مقصد میرسی با حال زار

 

آن منم شبها که بیدارت کنم

رهنما بر کوی دلدارت کنم

 

گر نباشم روز و شب بس خفته ای

هیچ فکر و توشۀ عقبی نئی

 

نام من روح است و عقل و جان و دل

نام تو باشد یکی از مشتِ گِل

 

لیک من عاشق به گِل تا گُل شوم

غنچۀ نشکقته با بلبل شوم

 

میروی تو مدتی در زیر خاک

میشوی پنهان ولی اندوهناک

 

در فراق تو بسی گریان شوم

روز و شب از هجر تو نالان شوم

 

حیف نتوانم بیایم در برت

تا بگردم مونس و غم پرورت

 

همدمی از بهر خود کن جستجو

تا بیاید در برت ای نیک خو

 

کن اطاعت بر خدا و هم رسول

تا نگردی عالم برزخ ملول

 

توبه و لا تقنطوا اندر جهان

شادمان گردیده قلب عاصیان

 

گر تو را اندوه باشد از جزا

گریه کن هر دم به شاه کربلا

 

گفت "رونیزی" به صد آه و فغان

یا حسین ای خسرو لب تشنگان

 التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....