استغاثه در میلاد امام زمان عج *************
استغاثه در میلاد امام زمان عج *************
نسیم بوی بهشتی است مه شعبان
که می وزد به گلستان و لاله و ریحان
خبر دهید ز شفقت به مرغ خوش الحان
رسید بلبل شیدا به جانب بستان
تمام دشت و دمن گشته چون گل خندان
مهی که بود نهان مدتی عیان آمد
به جسم عالم بی جان دوباره جان آمد
درخت کفر و ضلالت بگو خزان آمد
برای گلشن توحید باغبان آمد
ولی مطلق حق خسرو فلک رخشان
هزار آدم و نوح و خلیل و هم موسی
هزار یوسف و یعقوب و هود و هم یحیی
هزار همچو سلیمان و یونس و عیسی
هزار همچو شعیب و ذبیح بی همتا
تمام بر در او انتظار بر احسان
خدا به عصر ظهورش اشارتی فرمود
نبی به وقت ظهورش بشارتی فرمود
علی به دولت حقش عبارتی فرمود
امام عسکریش هم زیارتی فرمود
که در قماط بدیدش چنان دُر غلطان
عقیم مادر گیتی چنین پسر زاید
که همچو نرجس نرگس نما بیاراید
کسی که وصف کمالش خداش فرماید
چگونه کس بتواند که مدح بنماید
مگر که خالق جان آفرین که دادش جان
گلی که ریشۀ او همچو مصطفی باشد
گلی که گلبن او همچو مرتضی باشد
گلی که شاخۀ او همچو مجتبی باشد
گلی که میوۀ او شاه کربلا باشد
سزد که عطر فشاند به عالم امکان
صبا تو مژده بده قیصر و یسوعا را
طبیب آمده تا دم دهد مسیحا را
بهار آمده افشان نموده گلها را
رسیده موقع تبریک آل طه را
تبارک الله از این روز نیمۀ شعبان
به پشت پردۀ غیبت چو خور نهان باشد
ولی به دیدۀ دلها بسی عیان باشد
جهان ز یمن قدومش چو گلستان باشد
شبانه روز پناگاه بی کسان باشد
یقین بباد که گردد جهان چو باغ جنان
دو چشم نرگس شهلا جمال آیۀ نور
دو ابروان کمانش چو قبله اندر طور
لبش چو چشمۀ حیوان که خضر کرده عبور
هزار خضر غلامش بود به وجد و سرور
که بُد به ورطۀ طوفان نوح کشتی بان
به باغ صندل و سرو و صنوبر و هم کاج
به دشت طوطی و طاووس و کبک و هم دراج
به بحر قلزم و رحمت ز شوق در مواج
تمام عشوه گران کرده شهر دل تاراج
چرا که مظهر حق جلوه کرده در انسان
چو دُر ز بطن صدف شد برون چنان خورشید
شروع کرد به گفتار اول از توحید
حکیمه جسم وَرا در قُماط زر پیچید
بسان غنچۀ گل در حضور شاه رسید
سلام کرد و بگفتا که آمدت مهمان
جواب داد که ای نور دیدگان پدر
خوش آمدی به برم ای مه نکو منظر
در انتظار تو بودم همیشه تا به سحر
بغل گشود و گرفتش چنان گلی در بر
به روی دست پدر شاد گشت و هم خندان
ولی به کرببلا خسرو ملک لشکر
به روی دست چو بگرفت کودکش اصغر
زدند تیر به حلقش گروه بد اختر
چه تیر بود که کارش فزون شد از خنجر
برید لعل لب آن صغیر از پستان
خوش است موسم گل خاصه در لب جویی
به بزم یار نشینی به گل کنی بویی
نظر به چهرۀ او افکنی ز هر سویی
به عمر خویش تو "رونیزی" ارچه بدخویی
بزن تو دست به دامان شاه تشنه لبان
بیا نگر که جهان گشته صوفی و بابی
رسیده وقت که اسلام را تو دریابی
ظهور توست مسلم چه به که بشتابی
نظر کنی تو به این مردمان قلابی
به جنگ مصر و فلسطین و اردن و لبنان
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۰/۲۴