بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

توسل به حضرت صاحب الامر عج (رباعیات)

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۴۳ ب.ظ

توسل به حضرت صاحب الامر عج    (رباعیات)


چشم چو ماهت دل ما را کباب کرد

ابروی تو دو دیدۀ ما را حباب کرد

مژگان نازنین تو زد تیر بر دلم

گیسوی عنبرین تو ما را گلاب کرد

 

هر لحظه من بیاد توام گر تو را خبر

باشد بیا ز لطف به بیماریم نگر

انصاف ده که چیست گناهم به روزگار

 جز قابلیتی که ندارم بگو دگر

 

آنهم بزرگواری تو شد مرا یقین

بخشی گناه مجرم بیچارۀ حزین

امید این بود که زنم بوسه بر لبت

ای یار مهربان وفادار نازنین

 

ای بهتر از تمام جهان ای یگانه دوست

بنگر که کلب درگه تو بس در آرزوست

افکن نظر بسوی گدایان مستمند

یکدم بیا ببین که نگنجم دگر به پوست

 

ای مایۀ امید تمام جهانیان

بر درگهت تمام سلاطین چو بندگان

من عاشق جمال توام گو که چون کنم

بینم رخ نکوی تو ای یار مهربان

 

بنگر که رنگ من شده افزون ز کهربا

این دست کوتهم تو نگر از ره وفا

یک ذره گر نظر کنی ایدل به حال من

گردد مس وجود من افزون ز کیمیا

 

جانا رقیب گشته بسی چیره و دلیر

روباه بین که آمده میدان چو کلب پیر

ای قهرمان معرکه ای فارِسِ یلان

عالم تمام گشته به مُد دمبدم اسیر

 

گاهی پسر شود چو هیولا گهی پدر

گاهی به زلف گاه به شلوار گه کمر

گویم که کیست مادر دختر در این زمان

اینها که هیچ نیست ز یکدیگرش خبر

 

ای جانشین جملۀ پیغمبران بیا

ای حجت خدای، امام زمان بیا

گردیده دین چو ملعبه در دست مشرکین

ای وارث پیمبر آخر زمان بیا

 

عالم تمام گشته و اسلام چون غریب

این غربتش علاج کن ای یار دلفریب

با ذوالفقار حیدری و نطق احمدی

بیرون بیا ز پردۀ غیبت تو عنقریب

 

از دل بر آر نعرۀ الله اکبری

ای آن که سبط احمد و پور غضنفری

در انتظار آمدنت جمله خاص و عام

بر هر کسی دهی تو چو پاداش و کیفری

 

آمد رقیب بر همگان او حریف شد

مفتی و محتسب همه در یک ردیف شد

دخت و پسر بهم به خیابان همی روند

این هم تمدنی است که نقشی ظریف شد

 

الغوث و الامان به تو داریم هر زمان

عجل لنا ظهورک یا صاحب الزمان

بنگر که دوستان همه در قید غم دچار

آزاد هست صوفی و باب و بهائیان

 

ای ماه آسمان ز پس ابر شو برون

صحرای دین ببین که ز غم گشته واژگون

آقا ز نور خویش عطا کن که این زمین

بی نور روی تو شده غرقاب بحر خون

 

ای آن که خاک پای تو شد کحل هر بصر

شد پرتوی ز نور تو بس شمس و هم قمر

این افتخار بس که توئی حجت خدا

نبود بجز تو کس که شود رهبر بشر

 

جانا ببین به کرببلا شاه تشنه لب

شد زینبش حزین و عیالات در تعب

آندم که گفت اکبر گلگون قبای او

بابا بیا بیا که شد از من توان و تب

 

شه بر فراز اسب چو ماهی به پشت زین

بنشست و گشت تند، روان سوی مشرکین

آمد رسید دید جوانش به خون تپان

افتاده همچو صید که با خاک و خون عجین

 

"رونیزیا" خموش که زهرا ملول شد

گریان ز دست فرقۀ قوم جهول شد

ای کلب آستان امام زمان بگو

شاید که مدح تو به حضورش قبول شد


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی