حضرت ام البنین س
حضرت ام البنین س
بلبلی گفتا به حال ناتوان
گشته از بخت بدم فصل خزان
بعد از این باید به ویران رو کنم
همچو جغدی از فراق گلستان
در بهار و موسم اردیبهشت
گشته گلزارم همه آتشفشان
گفت بلبل فاطمه ام البنین
در فغان شد بهر عباس جوان
گفت ای مادر نبودم کربلا
تا ببینم جسم تو در خون تپان
گفت ای جانا نبودم همرهت
تا به بالینت کنم آه و فغان
لیک امروز از غمت ای نور عین
گریم از هجر تو من روز و شبان
کودکانت را پرستاری کنم
چاره ای نبود مرا اندر جهان
گشته قبرستان مکان و منزلم
قاسمم گردیده از غم چون کمان
کاش ای نور دو چشمان ترم
مرده بودم تا نبینم این چنان
وامصیبت خاک غم شد بر سرم
شد امیدم نا امید ای دوستان
گر کنم زاری ز داغ شاه دین
گاه بر اکبر گهی بر کودکان
گاه بر زینب که شد غم مبتلا
رفت شام و گشت ویرانش مکان
میزند آتش به جانم اصغرش
روی دست باب خود شد ناتوان
روز و شب بر سر بزن "رونیزیا"
چون که شد ام البنین بر سر زنان
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۰/۲۱