میلاد مولا علی علیه السلام ***********
میلاد مولا علی ع ***********
مژده یاران که رجب چون مه تابان آمد
دشت و صحرا همه پر لاله و ریحان آمد
طوطی از هند غزلخوان و شتابان آمد
چهچه زن بلبل و قمری به گلستان آمد
هدهد از شهر سبا نزد سلیمان آمد
سوسن و نسترن و نرگس و نسرین و بنفش
صندل و عود و صنوبر همه با تاج و درفش
لادن و کاج و ترنج آمده با لعل بدخش
زهره گوید که منم منفعل از روی مَهَش
چون که یکتا گهر از عالم امکان آمد
عالم ملک و ملائک همه اندر طرب است
با خبر باش دلا نیمۀ ماه رجب است
فاطمه بنت اسد در حرم حق عجب است
طفلکی زاد که لب شهد و دهن چون رطب است
بهر لب بوسی او حوری و غلمان آمد
شد چو میلاد علی خسرو عالیمقدار
عالم کون و مکان گشت سراسر گلزار
ماه و خورشید و کواکب همه شد سوی مدار
جملگی بندگی خویش نمودند اقرار
تا که در خانۀ حق مجری قرآن آمد
گشت خارج ز حرم فاطمه چون ماه تمام
ملکوت از پی تعظیم سراسر به قیام
شد ثناخوان و درود یکسره از بهر سلام
تا که آمد به حضور نبی آن سیم اندام
گفت شاها بنگر بندۀ نالان آمد
احمدش گفت که ای گلبن نیکو ثمرم
آمدی خوش تو در این لحظه چو بلبل به سرم
روز وصل است بزن چهچه تو نور بصرم
جان من تازه شد آن روز چو گلزار ارم
این فضائل همه از جانب یزدان آمد
چشم بگشود چو نرگس بِاَدب کرد سلام
همچو هدهد ز سبا آمده آورده پیام
گفت ای شاه به دربار تو هستم چو غلام
گر قبولم کنی امروز تو ای فخر اَنام
به سرم تاج کرامت چو سلیمان آمد
در جواب اسدالله ، نبی گفت چنان
تو مرا نور دو چشمانی و هم روح و روان
توئی آن میر غضنفر که خداوند جهان
وعده داده است به من تا که در این دور و زمان
همچو شیری چو تو در عالم امکان آمد
جانشین من و بر خلق جهانی تو امیر
عالم ملک و ملائک همه پیش تو اسیر
حجت الله ولی اللهی حق را تو سفیر
این بشارت شده نازل به من از حی قدیر
که علی بلبل حق جانب بستان آمد
شو دمی چهچه زن ای بلبل خوش الحانم
تا ز آواز تو تجدید شود بستانم
شب و روز از غم تو بود بسی افغانم
تا که امروز چنین تازه نمودی جانم
جای آن است که گویم به تنم جان آمد
شه دین خواند ز تورات و زبور و انجیل
صحف و مصحف و قرآن همه از روی دلیل
گفت شاها منم استاد ازل بر جبریل
این کرامت بُدم از جانب خلاق جلیل
از همان روز که ما را به تو ایمان آمد
من بُدم یاور و یار پدرم در دوران
کشتی نوح به ساحل بزدش از طوفان
در منا واسطه بودم که نگردد قربان
پسر از دست پدر تا نشود رسم جهان
بعد قربانی او جانب یزدان آمد
چون که در آتش نمرود بیفتاد خلیل
من بُدم همره او زَ امر خداوند جلیل
تا شدم مونس و غمخوار به یعقوب علیل
یوسف اندر چهِ کنعان شدمش یار و دلیل
تا که در مصر چو خورشید درخشان آمد
بودم آنروز که موسی ید بیضا میکرد
دعوت خلق سوی خالق یکتا میکرد
نطق شیرین که به گهواره مسیحا میکرد
به دمی مردۀ صد ساله محیا میکرد
دم او نام من از قدرت سبحان آمد
کلب درگاه تو ای خسرو دین شاه نجف
هست "رونیزی" مضطر که نمود عمر تلف
او به همراه ندارد به حضور تو تحف
لیک امر تو و اولاد تو او راست شرف
بس بود روز حسابش که به میزان آمد
روز دیگر به سر دست نبی شاه رسل
بود قنداقۀ زرین حسین همچون گل
جبرئیل آمد و شد چهچه زنان چون بلبل
گفت این تاج بود بر سر من چون سنبل
افتخاری است که در سوم شعبان آمد
میرود کرببلا تا بنماید قربان
آورد طفل صغیرش چو به سوی میدان
گوید ای قوم که این طفل کند آه و فغان
بهر یک جرعۀ آبی به لبش آمده جان
رحمی امروز که بس مضطر و نالان آمد
ناگهان تیر سه پر آید از آن لشکر دون
حلق شهزاده شود پاره قُماطش پر خون
روی دست پدرش غوطه خورد آن محزون
هست "رونیزی" از این غصه بسی چون مجنون
چون که بر حلق علی آب ز پیکان آمد
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۰/۱۹