بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

میلاد حضرت صاحب الامر عج ***********

چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۱۰ ب.ظ

                                     میلاد حضرت صاحب الامر عج ***********

                                                                                                                                

مخور غم ای دل غمگین که صبح وصل پیدا شد

به گوشم هاتفی گفتا که فیض حق مهیا شد

تو ای ساقی بده جامی که ساغر پر ز صهبا شد

سحر از دامن نرجس گل نرگس هویدا شد

که از نور رخش روشن سراسر باغ و صحرا شد

 

بخوان ای بلبل شیدا که بیرون گشت اهریمن

بیا قمری غزلخوان شو که بزم ما شود گلشن

چکیده ژاله بر لاله بنفش و سنبل و سوسن

جهان تیره شده این دم ز یمن مقدمش گلشن

ز بوی زلف مشکینش بهشت و حور بر پا شد

 

تو ای سیمرغ بخرام و بیا در ناز و در نعمت

که خلاق جهان از لطف داده بر جهان رحمت

یکی شاهی که او باشد سراسر صولت و عصمت

به پشت پردۀ غیبت تولد گشته با حشمت

که اسرار نهانی را به پیشش آشکارا شد

 

دلا در این جهان یکدم بیا میناگری بنگر

هزاران طوطی و طاووس باشد جملگی مضطر

ببین کار که باشد این نظام ملک سرتاسر

ز  قیصر زادۀ رومی نظر کن قدرت داور

گلی آورد و نامش بلبل گلزار زهرا شد

 

سپهر و چرخ نیلوفر سراسر عالم امکان

تمامی در طرب آمد چو بلبل جانب بستان

یکی صاحبدلی گفتا بگو با لاله و ریحان

به امر خالق سبحان و فضل و جود بی پایان

به روز نیمۀ شعبان مزین عرش اعلا شد

 

ندیده مادر گیتی چنین فرزند در دوران

که خلق و خلقتش یکتا بود در عالم امکان

ندانم چون کنم وصفش که مداحش بود یزدان

به صورت وجه اَلرّحمن به سیرت علّم القرآن

قدش چون سرو در بستان خجل از شرم طوبی شد

 

هزاران آدم و نوح و خلیل و یوسف و موسی

ز ایوب و شعیب و یونس و یعقوب در دنیا

ز شیث و خضر و الیاس و ز اسماعیل و هم عیسی

ز جرجیس و ز داوود و ز ادریس فلک پیما

تمامی بندۀ کویش ز امر حی دانا شد

 

ز مولودش همه شادان چو گل در فصل تابستان

نمیدانم چه گویم من به مدح این گل خندان

بزن چهچه تو ای بلبل که اندر موسم ریحان

سلیمان با چنین حشمت به پیش این مه تابان

بود همچون غلامانی که در خدمت مهیا شد

 

طلوع فجر صادق شد چو مه اندر شب ظلمت

چو خور در ابر از رحمت نهان در پردۀ غیبت

به هر جا پا نهد گردد سراسر چشمۀ رحمت

وجودش لطف یزدانی ظهورش مایۀ عبرت

جهان از پرتو رویش چو گلشن روح افزا شد

 

تمام اولیا یکسر ز میخائیل و هم قینان

غلام درگهت باشند کعب و لوی و هم عدنان

توئی نور دو چشمان علی ای خسرو خوبان

توئی فرزند زهرا آن که جبریلش بود درمان

توئی سبط پیمبر آن که نامش سین و طه شد

 

بود والیل در قرآن نشان از سنبل مویت

که والشمس الضحی باشد یکی از پرتو رویت

تو هستی قبلۀ عالم بود محراب ابرویت

هزاران حاتم طائی گدائی بر سر کویت

غلام درگهت ای دوست صدها همچو کسری شد

 

به درگاه تو جبرائیل باشد حاجب و دربان

بود مشتاق دیدارت سراسر حوری و غلمان

جهان از پرتو رویت معطر چون گل خندان

تمامی در ثناخوانی که آمد مهدی دوران

غزلخوان گشته قمری طوطی اندر باغ و صحرا شد

 

به درگاه تو ای شاها جهان همچون غلامانی

نظر کن از کرم جانا ز راه لطف و احسانی

هزاران رتبه افزون تر توئی از ماه کنعانی

تو در آیات قرآنی چو مه در ابر پنهانی

تو صد به از سلیمانی که بر دار تو عیسی شد

 


شَها در عالم امکان به هر چیزی تو یکتائی

توئی سرور توئی رهبر در این ایوان مینائی

بیا بنگر که دین حق سراسر گشته بودائی

به هر ناخوانده دانائی به هر نادیده بینائی

به حسن و خلق زیبائی که کوثر از تو زیبا شد

 

به هر دل بنگرم بینم نه پنهانی، هویدائی

ولی از دیدگان پنهان عجب دلدار شیدائی

جهان حیران ز هجرانِ تو در هر وقت و صحرائی

شود دشت و دمن گلشن دمی گر رخ تو بگشائی

که دارد چون تو مولائی گرت با ما تو سودا شد

 

توئی مولا توئی سید توئی قاضی توئی حاکم

توئی عادل توئی عامل توئی بر علم حق عالم

ولی مطلق داور توئی پروین حق ناظم

به ذات حق توئی قائم به زیر سایه ات دائم

تمام عالم امکان وجودت حکمفرما شد

 

به مدحت مات و حیرانم چه گویم ای شه دوران

تو داری تاج کرمنا به سر ای خسرو خوبان

توئی فرزند پیغمبر ولیّ مطلق یزدان

خدایت وصف در قرآن بسی فرموده با برهان

که دست قدرت یزدان ز دستت آشکارا شد

 

اگر بینم تو را یکدم کنم جانم به قربانت

نه من بل عالم امکان بود یکسر به فرمانت

ولی ای شاه میباید بسوزم من ز هجرانت

خداوندت نگهدارد ز هر اندوه و حرمانت

بیا جانا دمی بنگر ز هجرت دیده دریا شد

 

ز سودای جمال تو همه جن و بشر آمد

ز میلاد تو در عالم همه لعل و گهر آمد

قدوم نازنین تو فلک را بر بصر آمد

در اینجا نکته ای دیگر مرا اندر نظر آمد

که روز سوم شعبان جهان مرده احیا شد

 

پیمبر با فغان گفتا حسینم میشود تنها

شهید از ظلم کین گردد همین نوباوۀ زهرا

ز هجر اکبرش گرید دمادم زینب و لیلا

نبودی کربلا شاها تو اندر روز عاشورا

حسینت گشت بی یاور فغان در عرش اعلا شد

 

ز جور بی حیا مردم ز ظلم فرقۀ کافر

عزیز فاطمه گردید از غم بی کس و یاور

ز میدان جانب خرگه بیامد آن ملک چاکر

طلب فرمود از زینب چو شه قنداقۀ اصغر

در آندم دختر زهرا فغانش تا ثریا شد

 

ز مدح تو بسی شادم ولی بهر حسین محزون

ز هجرانش بگریم من که گردد دیده چون جیحون

امید بخشش از لطف تو دارم با دلی پر خون

شَها "رونیزی" مضطر تو را کلبی است در هامون

قبولم گر کنی یکدم مرا عیسی مهنّا شد


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی