دنیا و عقبی- انسان عافل ************* مخمس به غزل حافظ
دنیا و عقبی- انسان عافل ************* مخمس به غزل حافظ
ای که هستی همچو مختال فخور
یک دمی جانا گذر کن در قبور
تا ببینی صدهزاران همچو مور
هر که آمد در جهان پر ز شور
عاقبت می بایدش رفتن به گور
گر تویی اندر جهان چون بلبلی
یا به گلزار جوانان چون گلی
یا به بستان ارم چون سنبلی
در ره عقبی است دنیا چون پلی
بی بقا جانی و ویران منزلی
گر تو را باشد به دل خوف از جحیم
یا تو را شوق است رفتن در نعیم
رو به درگاه خداوند کریم
دل مبند بر این پل پر ترس و بیم
برگ ره ساز و مشو اینجا مقیم
گر جهان بارد دمادم بر تو رنج
چون نباشد پایدار از او مرنج
ور ببارد فصل تابستان ترنج
نزد اهل معنی این کاخ سپنج
هست چون ویرانه ای خالی ز گنج
عاقلان در خون دل آغشته اند
جاهلان در جهل خود آشفته اند
غافلان در خواب غفلت خفته اند
راستی دُرّ حقیقت سفته اند
عارفان کاین خانه را جان گفته اند
جان من عمرت مکن بی خود تباه
تا که در محشر نگردی روسیاه
لحظه ای از کار خود شو عذرخواه
دور باش از دوستیّ مال و جاه
زان که مالت مار و جاهت هست چاه
حب دنیا را نما از سر به در
کین جهان منزلگه راه سفر
گفته اند پیشینیان با خبر
جان اقامت را نباشد در گذر
این جهان با کس نماند، درگذر
آن جهان قلب سلیم پر ز نور
هست لازم تا کنی طی راه دور
هیچ ناید کار نی زر نی که زور
من گرفتم خود توئی بهرام گور
خواهی افتاد آخر اندر دام گور
روزگار از بهر من گردیده چیر
گشته ام از عمر خود هر لحظه سیر
خوشدلم گر باشدم بازوی شیر
بهر رفتن هست یکسر ناگزیر
از گدا و شاه و از برنا و پیر
دادرس نبود به کس روز جزا
جز ولای ابن عم مصطفی
آن که شد نازل به وصفش اَینما
باز در مدحش رسیده هل اتی
ساقی کوثر امیر لافتی
هیپکس جز خالق کون و مکان
نیست باقی در همه ملک جهان
گشته "رونیزی" حقیر و ناتوان
ای که بر ما بگذری دامن کشان
حافظ الحمدی همی خواهد بخوان
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۰/۱۵