بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا اباصالح ع**

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۰۴ ب.ظ

**یا اباصالح ع**


اگر اجازه دهی همچو کلب در کویت

بیایم و بشوم من فدای گیسویت

دو دست کوته خود بر زنم به دامانت

کنم چو قبله همانا کمان ابرویت


به پیشگاه تو ای دوست چون غلامانم

ز هجر روی تو هر روز و شب پریشانم

بیا که بوسه زنم بر دو دست و پای تو من

تویی چو روح و دل و عقل وجان و ایمانم


تویی عصارۀ عالم یگانه فرزانه

ز دوری تو شدم دلبرا چو دیوانه

منم خمار و علاجم ز تو شود حاصل

اگر دهی به من از لطف یک دو پیمانه


خدا کند که نباشی ز دست ما دلگیر

بیایی و بنمایی دل مرا تسخیر

هوای دیدن رویت به سر بود ما را

بیا بیا که شدم از غم تو در زنجیر


بیا بیا که همه دلبران مه پیکر

برای دیدن رویت ستاده بر دم در

دو چشم در ره و دل در طپش بود جانا

نهند در قدم تو چو گوی یکسر سر


بیا که لعل لبت به ز آب حیوان است

جمال مهوش تو به ز حور و غلمان است

چه گویمت که تو بهتر ز بهتران هستی

تبسم تو به هر درد ما چو درمان است


بیا که ماهی دریا و هدهد صحرا

به عشق روی تو اندر ترنم و غوغا

به آهوان ختن کن نظر مرا اینک

به انتظار جمال تو گشته چون شیدا


دو چشم نرگس تو تیرها زند بر دل

بدین لحاظ بود دیدنت بما مشکل

مگر که چهرۀ زیبای خود تو بنمایی

وگرنه نیست کسی را به کوی تو منزل


چه می شود که سؤالم دهی جواب ایدل

که سرخرنگ شوم چون شراب ناب ایدل

به انتظار تو هر لحظه ناله ها دارم

که بلکه روی تو بینم دمی به خواب ای دل


هزار ثابت و سیار و کهکشان ای دوست

بود ز لطف تو هر لحظه دُرفشان ای دوست

ندانمت به کجایی چرا نمی آیی

نظر به  لطف نمایی به دوستان ای دوست


چو افکنم نظری بر جمال نیکویت

فدای سلسلۀ زلف عنبرین بویت

بگیر دست من ای دستگیر دشمن و دوست

که در حضور تو آیم کنم چو گل بویت


به خویش هی زدم و گفتم ای لجوج عنود

تو در کجا و کجا ساقیان غیب و شهود

بگفت درگه یار است و باز بر همه کس

منم جهول ولی نی به قوم  عاد و ثمود


منم که تشنۀ یک جرعه آب حیوانم

منم که از غم دلدار مات و حیرانم

منم که هست امیدم به درگه دلبر

کند نظاره ببیند که زار و نالانم


بیا بیا که گلستان تمام گشته خزان

وزیده باد خزان در تمام این بستان

بده تو آب از این بوستان افسرده

قلم قلم شده گلهای لاله و ریحان


فتاد چون گذرم سوی گلشنی آرام

بُدند سرو و گل و لاله زعفرانی فام

نگاه کردم و دیدم تمام پژمرده

میان این همه گل بلبلی است نا آرام


بگفتمش که تو بلبل چرا نوا خوانی

ز داغ کیست که این گونه زار و گریانی

بگفت از غم گلهای ارغوانی رنگ

که گشته پرپر و افتاده در بیابانی


ببار اشک تو "رونیزی" از غم گلها

نگر به باغ که گردیده خشک سنبلها

بیا به طرف گلستان و مرغزار اینک

تویی چو کلب به درگاه جمله بلبلها


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی