بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یامهدی عج******* مخمس به غزل حافظ

پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۵۹ ب.ظ

                                                                                    یامهدی عج******* مخمس به غزل حافظ


ای دل ار خواهی ببینی صولت دلدار من

در گلستان حقیقت رو نشین در انجمن

مژده ده اینک چو هدهد بر سلیمان زمن

افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن

مقدمش بادا مبارک باد بر سرو و سمن


گر بیایی حور و غلمان جمله مست خسروی

عالم امکان سراسر پای بست خسروی

خود بخواه از حق بیایی از تو هست خسروی

خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی

تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن


هر که باشد منکر تو خاک عالم بر سرش

هر که باشد با تو جانا حور گردد همسرش

در قیامت می دهد حق جا بهشت انورش

تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش

هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن


الله الله گشته عالم گلستان از مقدمت

نور حق شد جلوه گر از رویت ای با مرحمت

بر سر کویت گدایان صد هزاران حاتمت

خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت

کِاسم اعظم کرد اَزو کوتاه دست اهرمن


مرحبا بر خالقت صد آفرین بر عالمین

نیست مانند تو در عالم چو نامی دلنشین

لطف فرما و بیا ای رهبر دنیا و دین

خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین

شهسوارا خوش به میدان آمدی گویی بزن


دستگیری ضعیفان در جهان تقدیر توست

بودن این عالم امکان از آن تدبیر توست

کافران را ریشه کندن بهر دین از تیر توست

جویبار ملک را آب روان شمشیر توست

تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن


دوستانت انتظار دیدنت خوش می کشند

آب حیوان از لب لعلت چنان خوش می چشند

شوق وصلت را ز جان و دل بدان خوش می کشند

گوشه گیران انتظار جلوه ات خوش می کشند

برفکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن


دمبدم یا رب نشستم انتظار وصل یار

تا بیاید بر ضعیفان او شود بس افتخار

هرچه بد هستم ولی بر درگهش امیدوار

ای صبا بر ساقی بزم شه دین عرضه دار

تا از آن جام زرافشان جرعه ای بخشد به من


رو تو "رونیزی" دمی بر آستان می فروش

تا دهد جامی به تو مغز تو هم آید به جوش

جرعه ای بر سر کش و یکدم بیا میکن خروش

مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش

ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن


گویم از سلطان خوبان خسرو گلگون قبا

در زمین کربلا شد بی کس و بی اقربا

دست عباس علمدارش چو شد از تن جدا

گفت زینب ای برادر قاسم نوکدخدا

در میان خاک و خون آغشته شد پور حسن


وامصیبت چون علی اکبر گل سیمین عذار

گفت بابا کن حلالم می روم در کارزار

تا شوم قربان تو ای خسرو والاتبار

شه بگفتا رو عزیزم ای علی را یادگار

لیک تنها می شوم بی تو اَیا گل پیرهن


هست "رونیزی" چو کلب کوی شاه کربلا

چشم امیدش به لطف او بود در هر کجا

در قیامت از عطش کردی اگر غم مبتلا

غم مخور از تشنگی ای دل که در روز جزا

ساقی لب تشنگان باشد شه گلگون کفن


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی