یا صاحب الزمان ادرکنی**
**یا صاحب الزمان ادرکنی**
ای کشتی نجات غریقان روزگار
ای نور چشم فاطمه ای شاه تاجدار
در گلشن وجود تو هستی چنان هَزار
شو چهچه زن بیا و ببین دشت و مرغزار
گردیده خشک جمله ز غم برگ و شاخسار
لعل لبت چو آب حیاط است در جهان
آبی ز لطف خویش عطا کن به تشنگان
ای مظهر خدا که تویی شاه انس و جان
بیرون بیا ز پردۀ غیبت ببین چنان
هستیم بهر دیدن روی تو انتظار
ای رهنمای عالم امکان بیا بیا
بنگر جهان به ورطۀ طوفان بیا بیا
بر لب رسیده جان ضعیفان بیا بیا
هستی تو روح و عقل و دل و جان بیا بیا
غیر از تو نیست واسطۀ فیض کردگار
نوح وخلیل و یوسف و یعقوب و هم مسیح
الیاس و خضر و صالح و اسحق و هم ذبیح
در بارگاه قدس تو هر لحظه در مدیح
گویند مرحبا به تو ای بلبل فصیح
مائیم بر سر کوی تو بنده وار
ای وارث حقیقی یکسر پیمبران
جن و ملک ز لطف تو باشند کامران
بنما عصای خویش تو در پیش ساحران
فرعونیان شوند سیه رو چو کافران
اینک رسیده وقت به کف گیر ذوالفقار
اسلام را پیاده کن ای پور بوتراب
عالم شود ز لطف تو ای دوست کامیاب
بر دوستان خویش بنما لطف بی حساب
بر دشمنان دین خدا کن همی عقاب
تعجیل کن که حکم خدا می رود کنار
صدها هزار ثابت و سیار و کهکشان
یک پرتوی زنور تو باشند در جهان
هستی ولیّ مطلق حق شاه انس و جان
باشد مرا یقین که تویی مهدی زمان
ای پور عسکری گل بی خار کردگار
یکدم بیا ببین که جهان جمله در هم است
دلهای دوستان تو یکسر پر از غم است
بار فراق دوست میندیش کو کم است
یاد تو روز و شب به دل ما چو مرحم است
لطفی نما بیا که زمستان شود بهار
صد آفرین به جان تو ای ماه دلربا
داده تو را ز لطف خدا تاج اَینما
ای صورت نکوی تو والشمس و والضحی
ای خاک مقدم تو بود به ز کیمیا
این عالم وجود ز بود تو پایدار
در دیده ها نهان و به دلها تویی عیان
قرآن نموده وصف جلال تو را بیان
داری ز هل اتی و ز کوثر بسی نشان
جانا تویی به عالم امکان چنان شبان
آیا شود حضور تو گردیم رهسپار
طوطی ز شوق روی تو شکرفشان بود
در کوهسار کبک بسی شادمان بود
سیمرغ از فراق تو در الامان بود
بانگ جرس ببین که ز هجرت چسان بود
هستند از وجود تو مردم امیدوار
گلها ز بوی عطر تو گردیده مضمحل
خورشید و ماه گشته ز رویت همی خجل
ما را امید وصل تو باشد همی به دل
بهر خدا بیا و مفرما مرا بِهِل
بنگر منم غریب و دل افسرده شرمسار
ای آنکه جبرئیل تو را هست چون غلام
ساید به آستان تو سر با دو صد سلام
"رونیزی" است کلب در تو به صبح و شام
دارد امید تا که بزودی کنی قیام
اندر رکاب تو سر و جان را کند نثار
در کربلا حسین تو گردیده بی معین
عباس و اکبرش شده در خاک و خون عجین
شاها بیا قاسم نوکدخدا ببین
افتاده پیکر شهدا جمله بر زمین
زینب ستاده بی کس و بی یار و غمگسار
طفلان ز تشنگی همه در فغان و آه
جن و ملک به دیدۀ حسرت کند نگاه
"رونیزیا" بزن به سر و گو که آه آه
اهل و عیال خسرو بی لشکر و سپاه
گردد اسیر فرقۀ بی شرم و نابکار
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۱۰/۱۱