زهرای مرضیه س در فرق پدر
زهرای مرضیه س در فرق پدر
فلک چو ظلم نمودی به دخت پیغمبر
که شد یتیم و دل افگار و بیکس و مضطر
پس از سه روز که بابش برفت از دنیا
زدی به خانۀ او آتشی چنان آذر
شبانه روز ز درد فراق مینالید
که مرگ بهر منِ بی نوا بود شکر
زبان حال چنین داشت گوئیا آندم
به زینبش که بیا دختر حمیده سیَر
بیا بیا که زنم شانه گیسوان تو را
که میشوی تو پس از من یتیم و بی مادر
بسی جفا و ستم دیده ام از این مردم
که پهلویم شده مجروح از لگد مادر
شکسته بازوی من صورتم شده نیلی
ز ضرب تازیانه و سیلی ایا نکو منظر
همی برای تو من روز و شب در افغانم
مصیبت تو فزون گشته از جهان یکسر
به دشت کرببلا میروی تو ای زینب
شوی اسیر ز ظلم گردۀ بدِ اختر
فغان و آه در آندم که عازم میدان
شود حسین عزیزم به جانب لشکر
ببوس زیر گلویش تو از ره یاری
بگو که کرده وصیت چنین به من مادر
به شام میروی و در خرابه منزل تو
به همره تو بود دختران مه پیکر
اگر رقیه بگیرد بهانۀ بابا
بگو که باب عزیزت نموده عزم سفر
چو نی بنال تو "رونیزیا" به صبح و مسا
برای ماتم زهرا بزن به سینه و سر
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۲۶