یا حضرت قاسم ابن الحسن ع************ مخمس به غزل حافط
یا حضرت قاسم ابن الحسن ع************ مخمس به غزل حافط
بگفتا قاسم محزون عمو جان زار و غمگینم
بده اذنم کنم جانا فدایت جان شیرینم
مگر من شاهد بزمم ندادی جام زرینم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
ز دست کوفی و شامی نمایم جان خود آزاد
روم در پیش بابایم عمو جان خرم و دل شاد
زنم بر قلب این لشکر چو حیدر هرچه باداباد
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی روی تو بنشینم
نباشد هیچ پروائی شوم گر کشته بهر دین
یقین دارم که باشد زندگانی بهر من در این
به وقت دادن جان گر شوم من پایمال از کین
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
بیاد زلف اکبر چهچه زن باشم چنان بلبل
ز هجر دوری اصغرمیشوم افسرده چون سنبل
چو قمری از فراق یاوران در شورش و غلغل
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی از عرقچینم
ندارم تاب مهجوری رفیقان شد ندای دوست
ولی من مانده ام تنها نمی گنجم دگر در پوست
برای کشته گشتن گر شوم قابل عجب نیکوست
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
ز ظلم خولی و شمر و سنان و قوم بی بنیاد
نبینم این چنین خود را میان خیمه گه ناشاد
چه خوش باشد که کردم غرق اندر خون چنان داماد
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
عمو جان بیش از این بنما مرا در روز رستاخیز
به پیش حضرت داور شوم بی قسمت از هر چیز
به جسمم ای عمو بنگر منم اندر جهان ناچیز
صباح الخیر بلبل زد کجائی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم
فلک هر لحظه می ریزد به کامم زهر تریاقی
بنوشم چون عسل یارب که گردم در جهان باقی
برای هر کسی باشد ز دنیا برگ و اوراقی
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
من از روز ازل دیدم که حق را مصلحت افتاد
ز راه یاری دین جسم من در بین شط افتاد
بزن بر سر تو "رونیزی" که قاسم سخت سخت افتاد
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۲۳