یا ابوفاضل ع**********مخمس به غزل حافظ
یا ابوفاضل ع**********مخمس به غزل حافظ
گفت عباس دلاور از دم شمشیر ما
بگذرد هر ناکثی از هیبت تکبیر ما
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
هر کسی هر جا که باشد هست در زنجیر ما
گر به میدان بلا گردیم یکسر غرق خون
افتخار از بهر ما باشد نه بهر قوم دون
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
رو به سوی خانۀ خمار دارد پیر ما
هر که با ما هست باید شد به عالم رهنمون
جمله با سلطان دین یک جان و هم یکدل شویم
چون غلامان در حضور شاه اندر گل شویم
در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم
کاین چنین رفته است در روز ازل تقدیر ما
شمع بزم مجلس حق نَقل هر مجلس شویم
در ره فرزند زهرا کشته گشتن چون خوش است
یا به راه دین حق آغشته گشتن چون خوش است
عقل اگر داند که دل در بند زلفت چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
در زمین کربلا غلتیدن در خون خوش است
ماههای کوفیان بس رازها را کشف کرد
این زمین کربلا انوار حق را کشف کرد
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
مقصد آنها و ما را با قیامت کشف کرد
هر که را خواهی نخواهی بایدش میرد شبی
عاقبت گرگ اجل هر نفس را گیرد شبی
با دل سنگینت آیا هیچ در گیرد شبی
آه آتشبار و سوز و نالۀ شبگیر ما
با ولای ما اگر باشد نمی میرد شبی
کودکان از تشنگی اندر خیام افتاده بود
اکبرم همچون علی اندر قیام افتاده بود
مرغ دل را صید جمعیت به دام افتاده بود
زلف بگشادی و باز از دست شد نخجیر ما
از ازل ما را شهادت احتشام افتاده بود
اصغر آمد سوی میدان همره بابش خموش
گفت "رونیزی" چه گویم خون حق آمد بجوش
تیر آه و ما و گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
تیر آمد بر گلویش گفت آب از من بنوش
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۲۳