استغاثه با حضرت حجت الله علی خلقه عج
استغاثه با حضرت حجت الله علی خلقه عج
ای مه برج حیا سلطان دین
از کرم یک لحظه حال ما ببین
گر کنی لطف و نمائی مرحمت
داروی دردم همین است و همین
واگذاری گر مرا بر حال خود
می شوم در هر دو عالم شرمگین
در کجا رو آورم جز درگهت
یاوری نبود مرا ای مه جبین
گر نگیری دستم از راه وفا
در جهان هستم بسی زار و حزین
معصیت ما را سیه رو کرده است
جز به کوی تو نباشد راه دین
روی تو آئینۀ دلهای ما
مهر تو دین خداوند مبین
رخ متاب از ما که ما دلخسته ایم
خاک پایت زینت عرش برین
هر کجا باشی تو آنجا گلشن است
نیست جایی بی تو در روی زمین
چشم من کور است بهر دیدنت
چون نباشد لایق حق الیقین
هستم از حجر رخت ای دلفریب
در بیابان بلا بس دلغمین
گر بگیری دستم از راه کرم
ذره گر باشم شوم ماه نوین
همچو بلبل چهچه زن گردم به باغ
گر ببینم روی ماهت اینچنین
رس به فریادم که هستم بینوا
گشته از عصیان سیه رویم ببین
وای زان روزی که رو گردانیم
همچو جغدی میشوم ویران نشین
یادم آمد اینک از شام خراب
گویم از اطفال شاه بی معین
دختری گو با زبان حال خود
گفت اندر گوش زین العابدین
نیست در این شهر ای شاه جهان
کودکی چون من نبینم غم قرین
زن به سر "رونیزی" از غم ناله کن
تا دم مردن تو را گردد معین
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۲۲