بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا زهرای اطهر یا ام ابیها س ****

يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۹ ب.ظ

یا زهرای اطهر یا ام ابیها س ****


بگفتا فاطمه با حال مضطر

به شاه دین علی میر غضنفر

 

به پهلویم نشین ای دل پر از غم

وصیت با تو گویم ای پسر عم

 

مرا شب غسل ده از راه یاری

به دست خود به خاکم می سپاری

 

مبادا کس شود از خواب بیدار

کند تشییع بر من قوم کفار

 

که بیزارم من از اهل مدینه

زدند آتش مرا از راه کینه

 

شدم بعد از پدر بی آشیانه

به بازویم چو آمد تازیانه

 

زدند اتش ز کین در خانۀ ما

سراسر شعله در کاشانۀ ما

 

همی دارم فغان و آه و زاری

پس از من در جهان بی غمگساری

 

پس از من کودکانم بیقرارند

نمیبینند دگر مادر ندارند

 

حسن را از وفا غمخوار میباش

حسینم را دمادم یار میباش

 

خصوصاً زینبم زار و حزین است

دگر کلثوم مضطر دلغمین است

 

عمر از کینه زد سیلی به رویم

ندانم درد دل را با که گویم

 

روم پیش پدر با آه و افغان

کنم راز دل خود را نمایان

 

بگویم ای پدر در دار دوران

بسی ظلم و ستم از راه عدوان

 

علی را از جفا خوارش نمودند

نکردند شرم آزارش نمودند

 

عزیزانم زغم آزرده کردند

علی را چون گل افسرده کردند

 

بدان بابا پس از تو خوار گشتم

حقیر و زار و بی غمخوار گشتم

 

حلالم کن تو ای نور دو عینم

که من رفتم ولی فکر حسینم

 

که اندر کربلا با حال مضطر

 بیاید بر سر بالین اکبر

 

علمداری ندارد آن دل افکار

نباشم من نمایم گریه بسیار

 

ولیکن زینبم بس خوار و زار است

اسیر دست قوم نابکار است

 

تمام یاورانش کشته گردد

به خاک و خون خود آغشته گردد

 

که ناگه همچو بلبل گشت خاموش

تمام عالم امکان سیه پوش

 

تو "رونیزی" سگ درگاه زهرا

زدی آتش به قلب سنگ خارا

...

علی گفتا که ای زهرای اطهر

تو رفتی من شدم زار و مکدر

 

تو بودی همدم شبهای تارم

انیس و مونس قلب فگارم

 

روم همچون غریبان در شب تار

کنم راز دل خود را به دیوار

 

دمی شو چهچه زن ای بلبل من

نهان گشتی به خاک ای نوگل من

 

سر قبرت به تنهایی نشینم

روم در خواب تا رویت ببینم

 

ز هجر روی تو حیران و زارم

ز جا برخیز ای سیمین عذارم

 

بگو با من سخن از روی یاری

ندارم جز تو یار و غمگساری

 

علی بعد از تو زار و ناتوان است

ز هجرت روز و شب اندر فغان است

 

نمیدانم چه سازم با یتیمان

که می باشند از داغ تو حیران

 

حسن در انتظار تو نشسته

حسین با دیدۀ گریان و خسته

 

دمادم زینب و کلثوم محزون

به آه و ناله دل چون لختۀ خون

 

ندارم چاره ای جز آه و زاری

بریزم اشک چون ابر بهاری

 

از ان ترسم که آب دیدگانم

شود خشک و ز غم حیران بمانم

 

پس از تو ای گل نسرین عذارم

ز دست دشمنان بی غمگسارم

 

بدان بعد از تو من ای جان شیرین

به دوران بیکس و محزون و غمگین

 

تو "رونیزی" سگ این آستانی

دمادم همچو جغدی در فغانی

 

نبودی کربلا ای شاه خوبان

ببینی زینبت زار و پریشان

 

حسینش چون به خون آغشته گردید

تمام یاورانش کشته گردید

 

زنان و دخترانش دربدر شد

که زینب بیکس و خونین جگر شد

 

ز یکسو های و هوی قوم عدوان

ز یکسو نالۀ زار یتیمان

 

ز یکسو عابد بیمار و مضطر

چو آید بر سرش شمر ستمگر


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

 ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی