یا حضرت فاطمه صغری س********* مخمس به غزل حافظ
یا حضرت فاطمه صغری س********* مخمس به غزل حافظ
بگفت فاطمه دارد دلم هوای عراق
به گوش دل شنوم دمبدم ندای فراق
علیل و خوار و ذلیلم ز ابتلای فراق
مباد همچو من خسته مبتلای فراق
که عمر من همه بگذشت در بلای فراق
علیل و مضطر و محزون و واله و حیران
شبانه روز ز هجر پدر شدم نالان
به داد من نرسد کس همی کنم افغان
غریب و عاشق و بیدل فقیر و سرگردان
کشیده محنت ایام و دردهای فراق
بجز فراق پدر من گلی نمی بویم
ز هجر اکبر سیمین عذار دلجویم
برای اصغر شیرین زبان مه رویم
کجا روم چه کنم حال دل که را گویم
خدای را بستان داد و ده سزای فراق
اگر که گریه مجالی ز غم دهد بازم
بیاد قاسم و عباس و سرو طنازم
رسد وصال و فراق از میان براندازم
فراق را به فراق تو مبتلا سازم
چنان که خون بچکانم ز دیده های فراق
ندانم آه چه سازم به گوشۀ تنها
ز انتظار شبم گشته چون شب یلدا
منم که جدۀ من هست دخت بدرودوجا
من از کجا و فراق از کجا و غم ز کجا
مگر که زاد مرا مادر از برای فراق
هزار مرتبه مرگ است به ز بی پدری
خدا نکرده نگردم دچار دربدری
بگو به فاطمه "رونیزیا" به من نظری
به داغ عشق تو حافظ چو بلبل سحری
زند به روز و شبان خونفشان نوای فراق
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۱۵