میلاد امیر المؤمنین علی ع**********
میلاد امیر المؤمنین علی ع**********
در کعبه یکی کعبۀ دل گشت نمایان
شد واله و شیدا همگی عالم امکان
سکان سماوات تمامی شده حیران
گویند که فرخنده بود ای گل خندان
در خانۀ حق جانب حق آمده انسان
در کعبه یکی گنبد دل گشت هویدا
شد عالم امکان همگی واله و شیدا
یکسر متحیر که چه نوری شده پیدا
گویند که لا حول ولا قوة الا
بالله که در خانۀ حق آمده انسان
ساقی تو بده آن می دیرینۀ ما را
مطرب تو بزن آن دف خوش صوت و نوا را
چون آمده هدهد که کند شهر سبا را
تسخیر سلیمان جهان ملک بقا را
گردیده جهان از قدمش جمله گلستان
خورشید و قمر منفعل از نور جمالش
حوران و جنان گشته همه محو کمالش
میکال یکی بندۀ درگاه جلالش
خضر است دمادم ز پی آب زلالش
جبریل و دوصد فوج ملک حاجب و دربان
بلبل تو بزن چهچه که گل آمده بازار
صد یوسف صدیق به او گشته خریدار
وصفش نتوان کرد که این دُرّ گهربار
در خانۀ حق زاد که شد محرم اسرار
حقا که بود مظهر حق آن شه خوبان
بیرون ز حرم فاطمه شد با لب خندان
در دامن او بود یکی مهر درخشان
میآمد و میگفت که ای قادر سبحان
این لطف و کرم از تو به من گشت نمایان
تاجی است مجلل به سرم چون مه تابان
شد فاطمۀ بنت اسد مورد تقدیر
این آیت کامل ز وجودش شده تفسیر
در بیشۀ قدرت نبود همچو یکی شیر
گردید به میخانه روان تا به بر پیر
بگشود دو چشمان چنان نرگس فتان
گفتا که سلام ای گل گلزار امیدم
من در عقب حسن تو بسیار دویدم
تا این که بغل بسته حضور تو رسیدم
غیر از تو و خلاق تو من هیچ ندیدم
از لطف و کرم کن به من غمزده احسان
فرمود پیمبر که تو نور بصر من
هستی به جهان بلبل خوشخوان به بر من
جان من و تو هست یکی در نظر من
خوش آمدی ای گلبن نیکو ثمر من
امروز جهان گشته به من همچو گلستان
ای جان عزیزم تو مرا روح و روانی
هر لحظه بُدم منتظر ای یوسف ثانی
تا آئی و گویم به تو اسرار نهانی
ای آن که چنان بلبل حق چهچه زنانی
هستی تو وصی من اَیا نوگل بستان
ای خسرو دین شیر خدا غُرِّ محجّل
در روی نکویت شده توحید مدلّل
هر کس که نباشد به ولای تو مکمَّل
در روی جهان هست بسی خوار و مذلّل
در روز قیامت بود او زار و پریشان
بوسید دو چشمان علی میر غضنفر
بوئید لبانی که فزون بود ز شکر
گفتا که توئی حجت حق ای گل احمر
فرض است ولای تو به عالم همه یکسر
آن کو که مخالف به تو شد زاده ز شیطان
شو چهچه زن ای طوطی شکر شکن من
تا تازه شود جان من اندر بدن من
از نور جمال تو جهان گشته چو گلشن
کوثر ز لب لعل تو گردید معنون
صد آدم و نوح است تو را خادم و دربان
بگشود لب و خواند ز تورات و ز انجیل
گفتا که بدم روز ازل مرشد جبریل
با دست یداللهی من ابرهه بابیل
روزی که فرو شد به سرش طیر ابابیل
با لشکر خود گشت در آن وادیه حیران
من جلوه گه طور به موسای کلیمم
من مظهر الطاف خداوند کریمم
من دادرس طائفۀ کهف و رقیمم
من حاجب و دربان تو ای بحر نعیمم
اینک به حضور تو رسیدم چو غلامان
من از می صهبای تو مستانه و مستم
سردار و علمدار و سپهدار تو هستم
از روز ازل عهد غلامی به تو بستم
بر درگه احسان تو شاها بنشستم
هر لحظه دهی اذن شوم بهر تو قربان
من حافظ قرآنم و آیات الهی
من ناجی یونس شدم از طعمۀ ماهی
همراه تو بودم که رسیدم به دوراهی
از لطف تو آمد به سرم افسر شاهی
از دوری تو بود مرا ناله و افغان
ای شاه نجف من سگ دربار تو هستم
در گلشن احرار یکی خار تو هستم
در روز مکافات من ارحام تو هستم
از لطف تو، ای لطف خدا، گیر تو دستم
"رونیزی" از این مدح تو شد خرم و خندان
آمد چو مرا یاد ز عباس دلاور
در کرببلا گفت که ای خسرو خاور
گر اذن دهی من بروم جانب لشکر
شمشیر کشم همچو علی میر غضنفر
آبی برسانم به لب خشک یتیمان
فرمود حسینش که توئی میر و علمدار
هستی تو در این دشت مرا یاور و غمخوار
گر اذن دهم بر تو روی جانب کفار
پس من چه کنم بی تو در این وادی خونخوار
با عابد بیمار و علی اصغر نالان
گفتا که اَیا سبط نبی زادۀ زهرا
بنگر به حرم العطش و سوزش و غوغا
طفلان ز عطش گشته چو ماهی لب دریا
"رونیزی" از این غم بکند تا به ثریا
همچون سگ کوی تو همی ناله و افغان
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۱۵