*******یا حضرت رقیه س*******
*******یا حضرت رقیه س*******
بلبلی اندر خرابه شد به قید غم دچار
از فراق گل نبودش لحظه ای صبر و قرار
بلبل باغ حسینی از غم روی پدر
در فغان و آه و زاری همچو ابر نوبهار
گفت بابا در خرابه بسترم خاک است و بس
من نمیدانم کجائی ای شه گلگون عذار
عمه ام زینب چنین گوید که رفتی در سفر
این سفر کی می رود سر تا ببینم روی یار
گر بیایی جان دهم اندر قدومت ای پدر
افتخار دخترت باشد که گردد جان نثار
روز و شب در انتظارت در خرابه جان دهم
تا بیائی و شوی ما را تو یار و غمگسار
گوئیا دیدم تو را امروز در بزم یزید
لیک من بازوی بسته تو به تشت زرنگار
چوب میزد بر لبانت آن لعین بی حیا
کاش بابا میشدم کور از جفای روزگار
ناگهان خوابش ربود و باب خود در خواب دید
راز دل میکرد همچون بلبلی در لاله زار
گفت بابا در کجا بودی که طفلان جملگی
از فراق روی تو گشتیم زار و دلفگار
کربلا رفتی که آبی آوری از بهر من
نامدی سروقت من دیگر چرا ای تاجدار
تو نگفتی دختری دارم بسی زار و حقیر
او چه سازد در میان این گروه نابکار
صورتم بابا ز سیلی گشته نیلی از جفا
پای من پر آبله گردیده ای باب کبار
گو چرا ریش تو پرخون است ای سلطان دین
گوئیا چون دخترت بودی اسیر و خوار و زار
عمه ام زینب پدر جان گشته زار و ناتوان
بس پیاده در بیابان رفته آن نسرین عذار
گشت چون بیدار از خواب آن گل باغ حسین
دید خود را در خرابه چون اسیر زنگبار
زد به سر گفتا به زینب ای مه برج حیا
من به دامان پدر بودم بسی امیدوار
در خرابه شیون و غوغا بپا شد آن زمان
زینبش در بر گرفت و گفت ای گل سیمین عذار
صبر کن ای جان من باب تو آید از سفر
اینقدر آتش مزن بر جان زینب چون هزار
ای سگ درگاه شاه کربلا میکن فغان
گو تو "رونیزی" که هستم روز و شب من شرمسار
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم صلوات
اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا
ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....
- ۹۷/۰۹/۱۱