بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی


یا مولای متقیان امیر مؤمنان علی ع


هر که را حُب علی هست ز دل اقرارش

به یقین روز قیامت نبود انکارش

 

ملک الموت که از جانب حق مأمور است

جان او را بستاند نکند آزارش

 

افتخار است به هر کس که بود خادم او

چون که جبریل بود خادم و خدمتکارش

 

از ازل تا به ابد هر چه نبی خلقت شد

جملگی بود چنان کنگره بر دیوارش

 

صد چو ایوب و چو یعقوب و چو نوح و آدم

سر تعظیم فرود آمده بر دربارش

 

جمله ابطال جهان از سر تیغ دوسرش

چون بهاری که خزان آمده بر گلزارش

 

لا فتی گفت خدایش به تمام ملکوت

بعد لا سیف به آن تیغۀ جوهر دارش

 

در شجاعت نبُدش کس که مقابل گردد

روبرو بود دمادم به رخ دلدارش

 

در عبادت چو غریبان و تهیدستان بود

به در خانۀ معشوق همی بُد کارش

 

با یتیمان چو پدر شوهر هر بیوه زنی

با فقیران چو برادر که نمیشد عارش

 

آرزوی همه این است که هنگام ممات

چشم بگشاید و بیند رخ ذوالانوارش

 

من محزون  ستمدیده امیدم این است

که ببینم بنمایم سر و جان ایثارش

 

گویمش شاد و فرحناک بود در دو جهان

حب تو در دل هر کس که بود آثارش

 

بلبل ار چهچه زنان گشت به گلزار این بود

که ولای تو بُد او در دل و هم منقارش

 

باغ و بستان و گلستان همه از خُرد و کلان

شبنم روی تو آمد به سوی گلزارش

 

در حقیقت توئی آن نقطۀ پرگار وجود

هر که منکر بوَدت نیست بحق کردارش

 

هر که نوشد ز لب لعل تو چون آب حیات

نبود هیچ دگر حاجتِ بر اَنهارش

 

توئی آن شه که اخوت به تو آمد ثابت

چو شدی بهر نبی یاور و هم غمخوارش

 

توئی آن سرّ الهی که نداند جز حق

که کجا بودی و چون محرم بر اسرارش

 

وصف تو کرده معما و نهان در قرآن

همچو ماهی که پسِ ابر بود انوارش

 

در مقام تو نگنجد که کند وصف تو کس

چون توان گفت که عقلش نکند پیکارش

 

سورۀ مائده و کوثر و هم اَلهکُم

همه از بهر ولای تو بود گفتارش

 

عده ای گفت خدائی و ولی من گویم

حجت الله و ولی اللهی حق پندارش

 

یازده کوثر پاکند ز نسلت رهبر

همگی کرده خداوند به حق اقرارش

 

جبرئیل از تو بیاموخت ادب روز ازل

زین جهت بود که شد لایق بر دربارش

 

آدم آن روز که بی بهره شد از رحمت حق

شد نجاتش ز تو و لطف تو برخوردارش

 

نوح در کشتی و غرقاب به طوفان بلا

خواند نام تو که افتاد به ساحل بارش

 

شد چو در آتش نمرود خلیل از ره کین

لطف تو شامل او بود که شد گلزارش

 

شعلۀ نور تو در طور چنان جلوه گری

کرد بر موسی عمران که شد از رفتارش

 

یوسف اندر چه کنعان که چو مه جلوه نمود

همدمش لطف تو بود و به خدا گفتارش

 

حسن یوسف که خریدار به او گشت عزیز

پرتو نور تو شد جلوه گر بازارش

 

گر نبودی تو که او رفت به خلوتگه ناز

کو نمیشد به جهان تبرئه از رفتارش

 

یونس اندر ته دریا ز ولای تو بماند

ورنه باید بشود طعمۀ ماهیخوارش

 

دم عیسی که به هر مرده زد و زنده نمود

نام تو بود وگرنه نبُدی این کارش

 

از ولای تو سلیمان به جهان حشمت شد

شوکت و جاه و جلال و همۀ آثارش

 

هر که آمد به در خانۀ تو ناجی شد

هر که نامد به یقین گشت مکان در نارش

 

شرط ایمان ز ولای تو و اولاد تو هست

هر که این هر دو ندارد شمرم کفارش

 

یادم آمد ز شه تشنه لب کرببلا

آن زمانی که بیامد به سر بیمارش

 

گفت با زینب مضطر که اَیا خواهر من

شو پرستار علیلم نرسد آزارش

 

تن مجروح و دل خسته و نالان از غم

چون علیل است و غریب است و نباشد یارش

 

بین که عباس علمدار لب شط فرات

شد جدا دست رشید از بدن اطهارش

 

قاسم تازه جوان بلبل گلزار حسن

گشته پامال سراسر بدن افگارش

 

اصغر آن غنچۀ نشکفتۀ بستان حسین

بر سر دست پدر دسته گل بی خارش

 

گفت بابا نبود آب و نمیخواهم شیر

مادرم گشته خزان از غم من گلزارش

 

ناگهان تیر سه پر آمد و شه گفت چنین

کِای خدا کن نظری بر گلوی خونبارش

 

اهلبیتم همگی دربدر از ظلم یزید

زینبم مضطر و دلخون به سر بازارش

 

سگ درگاه شه کرببلا "رونیزی"

زن به سر بهر علی اکبر گل رخسارش


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی