بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا علی اصغر ع ******************* مخمس به غزل حافظ

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۵۳ ب.ظ

یا علی اصغر ع ********* مخمس به غزل حافظ



گلشنی دیدم شکایت دمبدم از خار داشت

همچو فردوس برین در بَر دُرِ شهوار داشت

دوش صید از دست صیادی ز مِی گلنار داشت

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت

وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

 

پیش رفتم تا ببینم مقصد صیاد چیست

این بیابان شورش و غوغای بی بنیاد چیست

گفت رُو ایدل که اینجا مسکن فرهاد نیست

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوۀ معشوق در این کار داشت

 

هاتفی گفتا به گوشم با ندای اعتراض

گفتمش برگو چه باشد این ندای اعتراض

گفت کوته کن سخن گردد بهای اعتراض

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت

 

گر بیاید دلبرم دیگر نمیگُنجم به پوست

هستیَم اندر جهان وابسته از هستیِ اوست

جلوۀ دیدار نیکویش به هر کس بس نکوست

در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

 

خوش بود در گوی او سر را چنان چوگان کنیم

در ره آن مهربان صد جان خود قربان کنیم

بایدم از جان گذشتن رو سوی جانان کنیم

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

 

وصل او خواهی اگر در عمر نمّامی مکن

همچو بوجهل و لهب خود مست از جامی مکن

یا چو طفلی بر لبن گاهی بد آرامی مکن

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ سنعان خرقه رهن خانۀ خَمّار داشت

 

رفتی ای جانا بگویم هر زمان یادت بخیر

چون روم سوی خرابات و مغان بی پیرِ دِیر

میکنم پرواز هر دم سوی جانان همچو طیر

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقۀ زنّار داشت

 

در ازل حکم قَدَر بر طالع ما این نوشت

خاک ما با آب حیوان تو با هم کرد و هِشت

گفت "رونیزی" امیدم از تو باشد نی بهشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوۀ جَنّات تَجری تَحتها الاَنهار داشت

 

گویم اینک از حسین فرزند پاک مصطفی

همچو بلبل چهچه زن گردید اندر کربلا

اصغرش چون برگ گل در دست آن بی اقربا

ناگهان تیری ز دشمن در گلویش کرد جا

گوئیا تیر سه پر در کام آتشبار داشت

 

دید بلبل برگ گل در دست او افشان شده

اصغرش از ضرب پیکان واله و حیران شده

همچو مرغی عاقبت از تشنگی بی جان شده

رهسپار آخرت این نوگل خندان شده

گفت ای مردم مگر اصغر سرِ پیکار داشت

 

عالَم مُلک و ملائک گشت در آه و فغان

چون که اصغر بر سر دست پدر گشتش مکان

با زبان حال گفتا آن صغیر ناتوان

ای پدر بنگر گلویم پاره از تیر خسان

از ازل این تیر گویا با گلویم کار داشت

 

زن به سر "رونیزیا" از ظلم و جور کوفیان

رفت اصغر از سرِ دست پدر سوی جنان

تا نماید شکوه پیش خاتم پیغمبران

گوید ای جد عزیزم باب من شد در فغان

در حرم زین العبادش یک تن تبدار داشت

 
 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

 

 

 


  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی