بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته

تحفةالزهراء سلام الله علیها

اشعار توحیدی و اهلبیتی ع

بایگانی

یا حجت حق مهدی موعود عج***********مخمس به غزل حافظ

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ق.ظ

 یا حجت  حق مهدی موعود عج***********مخمس به غزل حافظ


ایدل ار داری هوای کوی خوبان غم مخور

همچو بلبل چهچه زن بر سوی بستان غم مخور

در طلوع فجر صادق شو شتابان غم مخور

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

تا توانی در جهان با مردم و دل بد مکن

بالاخص هر کس فرو گردیده در گل بد مکن

گر تو خواهی رستگاری رو سوی باطل مکن

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به کنعان غم مخور

 

زنده گر باشی بیاید نرگس و هم نسترن

لاله و ریحان و سنبل سوسن سیمین بدن

بلبل حق چهچه زن گردد به هر دشت و دمن

گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

 

ای صبا بر گو به دلبر کو ز یاد ما نرفت

جمله وصف حسن روی او ز یاد ما نرفت

نرگس جادوی آن معشوق یاد ما نرفت

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

 

گر شوم بیچاره و مضطر نباشد هیچ عیب

چونکه خاطرخواه یار است سر فرو آرم به جیب

گر چو موسی میکنی خدمت زمانی بر شعیب

 هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب

باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

 

من ز بوی عطر گل در گلستان حیران شدم

چون تو هم داری هوای او بزن چشمی به هم

وه که دیدی عارضش برگو برون گشتم ز غم

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

 

ما در این گلزار بیمار و نمی آید طبیب

دل بگفتا در جهان از بهر او باشد قریب

کن حساب خویش وانگه رو به درگاه حبیب

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله میداند خدای حال گردان غم مخور

 

همچو بلبل چهچه زن شو تا ز گل آید نوید

هر که شب پیمود راهی صبح در منزل رسید

هر که را شب خفت باید لب به دندانش گزید

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپدید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

 

خوش بود گر در حضور شاه گردم جان نثار

گویمش این دادن جان بهر من شد افتخار

هست "رونیزی" به درگاهت چو کلبی شرمسار

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

ای شه کون و مکان ای خسرو عالیجناب

بین حسین را بی کس و زینب غمین و دل کباب

اصغر اندر خیمه گه در العطش از بهر آب

هر زمان بر سر زنان با صد فغان گوید رباب

ای گل گلزار زهرا بهر بستان غم مخور

 

ناگهان آمد صدای شاه مظلومان حسین

گفت با زینب بیاور اصغر آن نور دو عین

تا که سیرابش کنم ای خواهرم با شور و شین

زینبش آورد شه و بردش چو ماه مشرقین

گفت کِای جانا اگر خوردی تو پیکان غم مخور

 

ای سگ کوی حسینی روز و شب میکن فغان

از برای اکبر و عباس آن سرو روان

گو که "رونیزی" به درگاه تو دارد الامان

تا بیاید کربلا اندر حضورت چون سگان

بلکه فرمائی فراق آید به پایان غم مخور


 
التماس دعا - برای شادی روح شاعر مرحوم  صلوات

اللهم صل علی محمد و آله و ذریّته و عجل فرجهم و فرجنا بهم و احشرنا معهم

ذریّه یعنی = نسل، فرزندان، سُلاله، دودمان، احفاد....

 

  • ... دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی